- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آیت ا... جوادی درباره رابطه انسان با خدا در نماز می فرمایند:
«اگر خواستیم ببینیم آیا با خدا مأنوسیم یا نه، باید ببینیم از خواندن قرآن که سخن خدا با ماست و از خواندن نماز که سخن ما با خداست، احساس ملال میکنیم یا احساس نشاط. هر کس یک ساعت برای مراقبت زحمت بکشد، 10 ساعت او را حفظ می کنند و به پیش می برند و قهراً نجات پیدا می کند و حفظ خاطرات در نماز برای او سهل و آسان خواهد شد. چون خدا در همه جا با ماست. برای این که توهّم نشود هنگامی که انسان در نماز سر برمی دارد (صعود می کند) و در کبریایی با خدا شریک است، تکبیر میگوییم. همچنین هنگامی که هبوط (رکوع و سجده) میکنیم، برای این که توهم نشود خدای سبحان نیز هبوط میکند، در رکوع و سجده «سبحان ا...» میگوییم؛ یعنی، او منزّه از هبوط است.»
برگرفته از سخنرانی شهریور 1393
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در گذشته بعضی از باغ داران برای این که شغالها به درختان و میوههای باغ شان زیان نرسانند، هر شب یک یا چند حیوان مثل گربه یا خرگوش را میکشتند و سر راه شغالها میگذاشتند تا آنها لاشهها را بخورند و به محصول باغها خسارت وارد نکنند. اما بعضی از باغ داران در باغهای اطراف که چنین کاری نمیکردند، به باغ داران هم مرز خود میگفتند ما مثل شما به شغال باج نمیدهیم. رفته رفته این جمله به مثل تبدیل شد. هر گاه کسی بخواهد چیزی را به زور از کسی بستاند، طرف مقابل میگوید: «من باج به شغال نمیدهم.»
برگرفته از «کاوشی در امثال و حکم فارسی» اثر یحیی برقعی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
این روزها
نفس کشیدن من، شده:
دم و
باز...
دم
حتی به قدر یک بازدم
نمی خواهم از من کم شوی
این روزها که
تو را نفس می کشم...
افشین یداللهی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. برای مسابقه این هفته باز به سراغ هنرمندان هموطن رفتیم. آدم معروفی که یه مدتی کم کار بود ولی الان دوباره کارش رو شروع کرده. حدس می زنیم این مسابقه آسون باشه، پس راهنمایی نمی کنیم. دست به کار بشین چهره کاریکاتوری این آدم معروف رو تشخیص بدین.
یادآوری روش مسابقه: شما باید تشخیص بدین کاریکاتور بههمریخته چاپ شده کیه و اسم اش رو تا ساعت 23 فردا پنج شنبه برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو شنبه همینجا میبینید. بین کسانی که جواب درست رو بفرستن، قرعهکشی میکنیم تا یک نفر برنده معلوم بشه و کاریکاتور برنده رو چهارشنبه هفته دیگه با مسابقه بعدی، همین جا خواهید دید. عکس و کاریکاتوری هم که این جا میبینید، آقای «محمود بافنده کار» از شیراز هستن که به خاطر همسر مشهدی شون، خواننده روزنامه خراسان شدن. احسنت به ایشون و دوباره بهشون تبریک می گیم. منتظر پاسخ های شما هستیم و خوش باشید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مخاطبا ن گرامی، شما می توانید عکس های جالبتان را به ایمیل photo@khorasannews.com
یا در تلگرام به شماره 09215203915 بفرستید تا با نام خودتان چاپ کنیم.
بجنورد از فراز کوه باباموسی
عکس از سجاد ترکانلو
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* گذر عمر فقط اون جا که از چهار ماه محرومیت طارمی، 30 روز مونده!
* همسایه مون یک پسر درسخون هم سن من داشت. از بس بابام اینو تو سر من کوبیده بود، پسر همسایه کج شده بود!
* تاکتیک اجرایی مدیریت بحران برای مقابله با آلودگی هوا، بی توجهی به ذرات معلقه!
* عزیزانی که تهرانن توجه کنن لطفا حتما هرشب دو لیوان شیر نارگیل درست کنن بخورن. تاثیری تو آلودگیها نداره ولی عوضش خوشمزهاس!
* تازگی ها استعداد خوانندگی به صدا نیست، به سیبیله. شما هرچی سیبیلای کلفت تری داشته باشی، خواننده بهتری هستی!
* از قدیم گفتن مرد گریه نمی کنه، ولی الکی گفتن. مرد فقط آدرس نمی پرسه!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فرخ آن قدر کار عقب مانده روی سرش ریخته بود که اصلا متوجه گذر زمان نشد. به خودش که آمد هوا تاریک بود و چراغهای شرکت را روشن نکرده بود. تنها روشنی اتاق، نور صفحه رایانه بود. در این لحظه، صدای پایی در راه پله شنیده شد. کلیدی چرخید و در با صدای قیژی باز شد. کسی وارد آبدارخانه شد. از صدای سوت زدنش به نظر میرسید باید امیر، همکارش باشد. نیم ساعت پیش بیرون رفته بود. لابد چیزی توی یخچال جا گذاشته بود. صدای استکان آمد. فرخ گفت: «امیر چایی میریزی؟ یه دونه واسه منم بریز، کارم داره تموم میشه». صدایی نیامد. بعد استکانی افتاد روی زمین و شکست. فرخ از جایش بلند شد. چراغها را روشن کرد. کف زمین آبدارخانه خرده شیشه و کمی خون ریخته بود. هیچ کس آن جا نبود. با امیر تماس گرفت. امیر خانهشان کنار پسر کوچک اش بود. گوشی را گذاشت. لامپ مهتابیِ توی راهرو چشمک میزد و هیچ چیز شرکت دیگر مثل قبل نبود.
محمدعلی محمدپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آدیتی سنترال- تصور کنید ناگهان خبردار شوید که بیش از آن چه تصور می کردید، ارث به شما رسیده است. این همان اتفاقی است که برای خانواده «برمروردر» در آلمان اتفاق افتاد، وقتی متوجه شدند یک میلیون و 200 هزار عدد سکه به وزن 2.5 تن ارث برده اند! با این حال مشخص شد شمردن این مقدار سکه، بیشتر از حمل آن وقت می گیرد. این اتفاق از 30 سال پیش شروع شد، هنگامی که پدر خانواده تصمیم گرفت سکه پس انداز کند. پس از مرگش اعضای خانواده سکه ها را که تعداد زیادی از آن ها تاریخ شان منقضی شده بودیا زنگ زده و به هم چسبیده بودند، با چندین خودرو درون صدها کیسه به بانک بردند. ولی مشکل اصلی شمردن آن مقدار سکه بود که شش ماه به طول انجامید و در نهایت هشت هزار یورو به آن ها رسید!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رویترز- پهلو گرفتن قایق ها در بندر یخزده کراسنویارسک، روسیه
تلگراف- یوزپلنگی در حال کش و قوس صبحگاهی، پارک ملی کنیا
شین هوا- کتابخانه و کتابفروشی 24 ساعته، چین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
باخبر شدیم یکی از روزنامههای کشور به دلیل گران شدن کاغذ، تعداد صفحاتش را چهار صفحه کاهش داده است. در همین زمینه به پیشبینی فازهای گرانی کاغذ و آینده روزنامهای فرضی پرداختهایم:
فاز اول: به دلیل گرانی کاغذ، مدیر مسئول آن روزنامه فرضی از سردبیر میخواهد تعداد صفحات کمتر شود. سردبیر از نویسندگان میخواهد که جمع و جورتر بنویسند. نویسندگان از کلمات میخواهند که مهربانتر بنشینند.
فاز دوم: با ادامه گرانیها مدیرمسئول از سردبیر میخواهد بخشهایی از روزنامه حذف شود. سردبیر بخش فرهنگی را حذف میکند.
فاز سوم: مدیر مسئول باز هم درخواست کاهش صفحات را دارد. سردبیر بخشهای ورزشی، اجتماعی و اقتصادی را نیز حذف میکند.
فاز چهارم: مدیر مسئول عرقریزان جلسهای با سردبیر برگزار میکند. سردبیر تمام بخشهای روزنامه غیر از صفحه اول، جدول و آگهیها را حذف میکند.
فاز پنجم: مدیر مسئول زنگ میزند به سردبیر. سردبیر که میداند ماجرا چیست، رد تماس میدهد و میرود صفحه اول و تیترها را نیز حذف میکند. از روزنامه فقط یک صفحه مانده آن هم جدول است و آگهیها و تاریخ انتشار به شمسی و میلادی و قمری.
فاز ششم: مدیر مسئول و سردبیر در دفتر خالی روزنامه نشستهاند و تصمیم میگیرند با حذف تاریخهای میلادی و قمری، ابعاد روزنامه را به A5 برسانند. این که صدای شان در دفتر خالی روزنامه میپیچد، برای شان سرگرم کننده است.
فاز هفتم: با ادامه گرانی کاغذ، مدیر مسئول تک و تنها در دفتر خالی نشسته است و با سردبیر ویدئوکال میکند. تصمیم میگیرند روزنامه را به صورت کارت ویزیت شامل اسم و شماره مدیرمسئول منتشر کنند. سردبیر با شیطنت از جن و روح صحبت میکند تا مدیرمسئول در دفتر خالی بترسد و محیط مفرحی در تحریریه ایجاد شود.
فاز نهایی: دفتر روزنامه دوباره جان گرفته است و اعضای تحریریه و نویسندگان در دفتر جمع شدهاند. همگی آنها از صبح تا بعد از ظهر در دفتر جمع میشوند و به عنوان یک شرکت، کار نتورک مارکتینگ انجام میدهند. بعد از ظهرها هم برای این که روزنامه زمین نخورد، روی پیشخوان دکههای روزنامهفروشی مینشینند و با یک چوب نقالی، به شرح اتفاقات و خاطرههای آن روز میپردازند!
محمدامین فرشادمهر
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* خراسان مردمی! رسالتی بس خطیر دارید و انصافا در این مهم موفق عمل کردید. از خواندن مطالب زیبای صفحات زندگی سلام لذت بردم. سپاس. یک مشترک از بجنورد
* یک هفته است سریال پزشکان جوان که از شبکه تماشا پخش می شد تموم شده. شبکه نمایش داره آنونس اش رو پخش می کنه. بی برنامگی و ناهماهنگی تا کی؟
* واقعا جملات بانمک من رو چاپ نمی کنید، بعد این جملات خنک رو چاپ می کنید. حتی این جا هم پارتی بازی! سجاد پارسا
ما و شما: تو پیامک هاتون گشتیم، این رو از همه با نمک تر برای مسابقه «چی شده؟» دیدیم: «تاثیر مثبت ماهواره بر افکار عموم مردم.» قضاوت با خواننده ها!
* دوست دارم چاقوکش جراح باشم، نه چاقوکش سلاخ!
* آقکمال! در مهمانی شب چلّهات مزاحم بدون نقطه نمیخواهی؟!
آق کمال: دداش دیر پیام دادی، خودمان جایی قول دادم بری مزاحم بی نقطه شدن!
* مهم نیست کجا می میریم، مهم آن است که چطور می میریم؟!
* از مادر عزیزم بابت تمام زحماتی که برایمان کشیده است تشکر می کنم و دست اش را هم می بوسم.
ابراهیم مرادی از روستای زیبای ایدلیک
* گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند در بهترین روز تاریخ زیباترین هدیه اش را به ما بخشید، معین جان اول دی سالروز میلادت مبارک باد. پدر و مادرت کاظم و اعظم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.