- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در تفسیر آیه 12 سوره «یس» درباره ثبت اعمالی که از انسان سر می زند در پرونده اعمالش و ارائه آن ها در قیامت با این مضمون که: «همانا ما مردگان را زنده میکنیم و آن چه را از پیش فرستادهاند و آثارشان را مینویسیم و هر چیزی را در (کتاب و) پیشوایی روشن برشمردهایم.» نکاتی را مطرح کرده اند که می خوانید:
1- همه مردگان در قیامت زنده می شوند. 2-پرونده عمل انسان، حتّی پس از مرگ او تا قیامت باز است. 3-نه فقط اعمال، بلکه همه آثار آن نیز ثبت می شود و در حساب قیامت لحاظ میشود. خواه آثار خیر نظیر وقف و صدقه جاریه و آموختن علم به مردم، یا آثار شر مثل تأسیس مراکز فحشا. 4-انسان، تنها ضامن اعمال خود نیست، بلکه مسئول پیامدهای آن نیز هست. 5-سر و کار ما در قیامت با خداست، دستگاه محاسباتی خداوند دقیق است و دادگاه الهی، پیش روی همه روشن است.
تفسیر نور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پسر بچه ای در خانه مشغول بازی با گلدان کوچک و گران قیمتی بود. ناگهان دستش در آن گیر کرد و هر کاری کرد نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. با این که می دانست پدر و مادرش دعوایش خواهند کرد ولی به ناچار صدایشان زد تا کمکش کنند. اما آن ها هم هر چه تلاش کردند نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. پدر دیگر راضی شده بود تا گلدان یادگاری و باارزش را بشکند که به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشت هایت را به هم بچسبان و آن ها را مثل دست من جمع کن و از گلدان بیرون بیاور.» پسر گفت: «خودم می دانم، اما نمی توانم این کار را بکنم!» پدر که از این جواب پسرش شگفت زده و عصبانی شده بود پرسید: «چرا؟» پسر گفت: «اگر این کار را بکنم شکلاتی که در مشتم است، بیرون می افتد.»
شاید این اتفاق برای همه افتاده باشد یا در آینده بیفتد که گاهی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان می چسبیم که ارزش دارایی های پرارزش مان را فراموش می کنیم و آن ها را از دست می دهیم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عارفی می گوید: بعد از این که دزدان قافله ما را غارت کردند، نشستند و مشغول خوردن غذا شدند. یکی از آن ها را دیدم که چیزی نمی خورد. به او گفتم: چرا با آن ها غذا نمی خوری؟ گفت: من امروز روزه ام.
گفتم: دزدی و روزه گرفتن، عجب است! گفت: این راه، راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام، شاید روزی سبب شود و با او آشنا شوم.
آن عارف می گوید سال دیگر او را در مسجدالحرام دیدم که طواف می کند و آثار توبه از وی مشاهده کردم. رو به من کرد و گفت: «دیدی آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد؟»
منبع: وب سایت غدیر
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شخصیت هایی در من اند
که همدیگر را زخمی می کنند
همدیگر را می کشند
همدیگر را در خرابه های روحم خاک می کنند
من اما
با تمام شخصیت هایم
دوستت دارم...
گروس عبدالملکیان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از شگفتی های جنگل ابر علاوه بر طبیعت بکر و سرسبز آن و همچنین فضای مه آلودی که در بیشتر روزهای سال آن را در بر گرفته، می توان به آسمان پرستاره و تاریک آن اشاره کرد. فقط باید این شانس را داشته باشید که جنگل ابر، ابری نباشد! اگر فرصتی برایتان پیش آمد که به استان گلستان یا شاهرود سفر کنید، به شما پیشنهاد می کنیم حتما یک سری هم به این جنگل زیبا بزنید تا روحتان تازه شود. برای رفتن به جنگل ابر کافی است از شاهرود به روستای ابر در ۴۰ کیلومتری جاده شاهرود-آزادشهر بروید و سپس به جنگل ابر برسید. فراموش نکنید که لباس گرم و لوازم چای آتشی به همراه داشته باشید تا لذت این سفر برایتان دوچندان شود.
متن و عکس: امین جوشش
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. این هم عکس کامل شخصیت مسابقه شماره 57 «این کیه؟» آقای «مهدی فخیم زاده» بازیگر و کارگردان خوب کشورمون. همانطور که گفته بودیم ایشون در تئاتر، سینما، تلویزیون و حتی در هنرهای رزمی پیش کسوت و صاحب افتخار هستن. از معروف ترین آثار آقای فخیم زاده مجموعه های تلویزیونی «تنهاترین سردار، مختارنامه، خواب و بیدار» فیلم «آذر، شهدخت... و مسافران مهتاب» است که همه کاره این فیلم خودشون بودن و با تکیه کلام «اذیت می کنی؟» ممکنه در ذهن تون مونده باشه. دلیل انتخاب چهره این هنرمند هم اتفاقی بود که در روزهای اخیر رخ داد و باعث کدورت خاطرشون در وسط برنامه زنده تلویزیونی شد. با این که خیلی راهنمایی کرده بودیم و 372 نفر پاسخ درست رو فرستاده بودن، ولی در بین پیامک ها اسامی بی ربطی مثل داریوش فرهنگ و حتی ایرج قادری هم داشتیم! با این تعداد پاسخ درست، یک رکورد خوب رو ثبت کردیم، دمتون گرم.برنده این مسابقه خانم «فاطمه رفتاری» 22 ساله و دانشجوی مهندسی کشاورزی از مشهد هستن که با بریدن روزنامه و سر هم کردن پازل، تونستن به جواب صحیح برسن. این مخاطب ما تا حالا 5-4بار تو این مسابقه شرکت کردن که این بار قرعه به نام شون افتاد و برنده شدن. بهشون تبریک می گیم ولی خواهش می کنیم دیگه روزنامه رو پاره نکنین! چهارشنبه همین هفته و با مسابقه بعدی، عکس و کاریکاتورشون رو می تونید همین جا ببینید. خوش باشید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آگهی ترحیمی که با گذشت 31 سال هنوز روی دیوار یکی از کوچه های کاشان باقی مانده است
* من ولخرج نیستم، فقط دلم برای اون لباس هایی که تنها، تو چوب لباسی پاساژها منتظرنشستن و هیچ کی نیست بپوشدشون میسوزه!
* خود ژولیوس سزار اگه می فهمید یه سالاد به اسمش درست کردن که توش نون خشک می ریزن، یه خنجر هم خودش به خودش میزد!
* یکی پیام داده شبکه آی فیلم، میگه خواهش میکنم سریال «پس از باران» رو پخش کنید. داداش نگاتیوهای اون سریال پوسید، پاره شد، ریختن دور... برو پی زندگیت!
* هوا امروز یه جوری شده که الان میخوام لباس نوهام رو تنم کنم و برم عید دیدنی!
* کسی بخواد کاری انجام بده وقتش رو پیدا می کنه، اگه نخواد انجام بده هم بهانه اش رو!
* شوهر عمه من یک فلش داره ۸ گیگ حامد همایون ریخته توش. حالا خود حامد همایون کلا ۴ گیگ آهنگ خونده!
* شک ندارم من اگه بارون پاییزی بودم، شما تابش بیرحمانه خورشید وسط تابستون رو دوست داشتید!
* یک روز دیگه به پایان محرومیت طارمی نزدیک شدیم...!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دکتر: ببخشید، شما به خاطر مشکل بینایی به من مراجعه کردین؟
بیمار: بله! شما از کجا متوجه شدین آقای دکتر؟
دکتر: چون به جای این که از در تشریف بیارید داخل، از پنجره آمدین!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پسر روسی که ادعا می کند در مریخ زندگی کرده است!
آدیتی سنترال- «بوریس کریپتانوویچ» پسر 21 ساله روسی ادعا می کند که قبل از به دنیا آمدن در مریخ زندگی کرده است و تمام جزئیات آن سیاره را هم به یاد دارد. مادر بوریس هم ادعا می کند که او زمان تولد با بقیه فرق داشته و نگاه هایش درست مثل یک فرد بالغ بوده است. او در چهار ماهگی اولین کلمه خودش را گفته است و از یک سالگی قادر به خواندن، نوشتن و نقاشی کردن بوده است.
مرگ بر اثر سرمای کولر!
آدیتی سنترال- مرد 44 ساله تایلندی که برای دیدن مادرش به خانه سالمندان رفته بود، تصمیم گرفت تا شب را در همان جا بماند اما شدت گرمای هوا مانع از خوابیدن او شد. او در نهایت یکی از اتاق های آسایشگاه را انتخاب کرد و هر سه کولر اتاق را روشن کرد تا دمای هوا را کاهش دهد اما این مرد در نهایت به دلیل کاهش شدید دمای بدن در خواب جان داد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فرانس پرس- بادکنک فروشی در آلودگی حومه شهر لاهور، پاکستان
تلگراف- مسابقات جهانی شمشیربازی با ویلچر در رم، ایتالیا
سیدنی مورنینگ- شکار لحظه ها در ورزش موج سواری، استرالیا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
به تازگی با خبر شدیم دانشمندان بالش هوشمندی اختراع کردهاند که حین خواب، دمای بدن شما را میزان میکند. خب ما از دانشمندان تشکر میکنیم که شبها که ما میخوابیم و خواب خوش میبینیم اینها بیدارند و بالش برایمان طراحی میکنند. اما چند نکته لازم بود رعایت میشد که برای بالشهای بعدی، پیشنهاد میکنیم در نظر بگیرند:
کاش این بالش هوشمند به جای تنظیم دمای بدن ما، تنظیم دمای بالش را کنترل میکرد تا راحت روی خنک آن مشخص باشد و ما بیخوابها مجبور نباشیم ساعتها، هی پشت و رویش کنیم که روی خنکش را پیدا کنیم. کاش بالشی اختراع کرده بودند که صبحها با تکانهای آرام و صدا زدن اسم کوچکمان با پسوند عزیزم، بیدارمان میکرد تا مجبور نباشیم آلارمها و ساعتهای کوکی بدصدا را به کار ببریم و هر صبح آشفته و به هم ریخته از خواب بیدار شویم. ای کاش بالشی اختراع میشد که صبحها ما را حداقل تا توی تاکسی، مترو یا اتوبوس همراهی میکرد تا مجبور نباشیم سرمان را روی شانه هر غریبهای ول بدهیم! بعد به صورت خودکار سرکار که میرسیدیم یک تشکر ازش میکردیم و خودش برمیگشت خانه. البته بعضی دوستانِ کارمند اشاره میکنند که سرکار هم مشکلی نداشتیم باهامان بیاید، چون به طور معمول سیستم در ادارات قطع است و به جای جدول حل کردن یک گزینه هم میتواند خواب باشد.
کاش بالشی اختراع میشد که بعضیها با این همه حقخوری و دوز و کلک روزانه زدن به این و آن، نمیتوانستند این قدر راحت سر بر بالش بگذارند تا ما مجبور نباشیم شب را تا صبح بیخواب شویم و هی به این فکر کنیم که واقعا اینها چطور راحت سر روی بالش میگذارند. کاش بالشی اختراع میشد برای همه شکستخوردهها و زخم دیدههای عشق که هر شب بالششان از اشک خیس میشود. این بالش میآمد همدردی میکرد و میگفت: «غصه نخور، درست میشه!». البته در این لحظه وزیر علوم، از توی تلویزیون، سرش را بیرون آورد و گفت: «حتما تاکید می کنم که برای دچار نشدن به شکست عشقی در دانشگاه با دقت عاشق شوید و الکی عاشق نشوید!» و ای کاش بالشهای امن و قفل و بست داری اختراع میشد که به همان سنت قدیمی قایم کردن پول در بالش برمیگشتیم تا نگران گرفتار شدن به مصیبت موسسات مالی و اعتباری غیرمجاز نباشیم و با پولی که زیر سرمان است، راحت سرمان را روی بالش میگذاشتیم.
محمدعلی محمدپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* زائران عزیز ایرانی راهپیمایی اربعین حسینی، خدا پشت وپناهتان. زیارت قبول
* لطفا هر روز انگلیش آموزی بزنید.
* زندگی سلام، به امید خدا هزارتایی شدنت رو ببینیم. همیشه پربار باشید و دستتون درد نکنه.
* درباره محمدعلی جمالزاده کاش می نوشتید که ایشان چند فرزند داشتند و فرزندانشان حالا به چه کاری مشغولند.
* عاشقی را زیاد بلد نبودم و نیستم. اما تا دلت بخواهد دوست داشتنت را لبریزم. مسعود مجنون پور
* کاش آقای مسعود مجنونپور پس از نقل بیتی از خواجه حافظ شیرازی با موضوع دعا، نام شاعر آن را هم ذکر می کرد!
* نوه گلمون هستی جان، از این که بعد از یک هفته آبله مرغون، به مهدکودک می ری خداوند رو خیلی شاکرهستیم. به امید سلامتی و موفقیت. مامان طاهره و آقاجون
* همسر عزیزتر از جانم الهام جان، به خاطر تمام فداکاری هایی که در راه سختی های زندگی مشترک مون نثار کردی بی نهایت ازت ممنوم. ان شاءا... بتونم محبت هات رو جبران کنم. همسرت مجتبی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.