گپی با سه نوجوان درباره اینکه چرا مهمانی رفتن را دوست ندارند
تعداد بازدید : 70
این نوجوانانِ مهمانی نرو!
مهین ساعدی- «دوست ندارم به مهمانی بیایم»، «از خانه فلانی خوشم نمیآید» و «دلم میخواهد در خانه تنها باشم»؛ این جملات را مامان و باباها وقتی قصد رفتن به مهمانی دارند، از فرزندان نوجوانشان زیاد میشنوند. نوجوانها دوست ندارند مهمانی بروند، از آن طرف، مامان و باباها هم دوست ندارند بدون فرزندشان مهمانی بروند! در دورهمی این هفتهمان با نوجوانان، درباره علاقهشان به مهمانی رفتن یا نرفتن صحبت کردهایم. با ما همراه باشید تا با هم حرفهای «فاطمه یوسفی» 16ساله، «فاطمه صادق احمدی» 15ساله و «صبا صباغ» 14ساله را بخوانیم.
مهمانی؛ دو مخالف و یک موافق!
از بچهها درباره اینکه چقدر با خانوادهشان مهمانی میروند، میپرسم؛ فاطمه یوسفی میگوید: «خیلی کم! بیشتر ترجیح میدهم بنویسم و خیلی کم به در میان جمع بودن علاقهمندم چون در جمع تمرکزم را از دست میدهم. بهویژه وقتی به خانه فامیلها میرویم اصلا برایم دوستداشتنی نیست چون کمکی به حال من نمیکند، خیلی به ندرت پیش میآید به خانه کسی بروم». فاطمه صادق احمدی هم میگوید: «من مهمانی میروم ولی هرجایی را دوست ندارم. جاهایی را که بچههای هم سنوسال من باشند، بیشتر میپسندم. خیلی دوست ندارم به مهمانیهایی بروم که همه از من بزرگترند؛ چون آنها درکی از من ندارند و فقط درباره سیاست و اینچیزها صحبت میکنند. البته در این بین بزرگ ترهایی هم هستند که ما را درک میکنند و صمیمیاند». صبا که طرفدار جدی دورهمی است، میگوید: «من اتفاقا خیلی هم دوست دارم مهمانی بروم؛ بهخصوص جمعهایی که هم سنوسالهایم باشند و بتوانیم باهم درباره مدرسه، اطلاعات عمومی، درسها و اتفاقات جامعه صحبت کنیم البته اگر کسی همسن من نباشد هم برایم مهم نیست، به حرفهای بزرگ ترها گوش میدهم؛ در ذهنم گذشته و شخصیتشان را ترسیم میکنم و برای نوشتن داستانهایم از آنها استفاده میکنم!»
مهمانی محبوب من!
سوال بعدیام از بچهها درباره این است که سبک و جو مهمانی بیشتر برایشان مهم است یا شخصیت آدمهایی که در آنجا میبینند؛ فاطمه یوسفی خیلی سریع میگوید: «برای من آدمها خیلی مهماند؛ مثلا معلم خوبی دارم که خیلی دوست داشتم میتوانستم با او رفتو آمد کنم. فضاهای شاد مثل جشن تولدها هم برایم جذاب است؛ البته نه جشن تولد بچهها! من خیلی حوصله بچهها را ندارم». فاطمه صادقاحمدی که حرفهای دوستش را دقیق گوش میکند، میگوید: «شاید یکی از دلایلی که ما دوست نداریم مهمانی برویم این باشد که میدانیم آدمها خود واقعیشان را نشان نمیدهند، منظورم البته این نیست که دو رو هستند اما تشخیص رفتار درست با آنها ،کمی سخت است. مهمانیهایی که در آن، آدمها خودنمایی میکنند و داراییهایشان را به رخ یکدیگر میکشند هم برایم جذابیت ندارد. من هم مثل فاطمه جشنها را ترجیح میدهم». صبا اما از آنهایی است که موقع مهمانی زودتر از همه آماده میشود و دم در منتظر بقیه میماند، او میگوید: «هر فردی دنیای منحصر به خودش را دارد، برای همین هم آدمها برایم جذاباند! صمیمی بودن افراد برای من خیلی مهم است و دوست دارم دورهمیها پر از بگو و بخند باشد، سر کسی توی گوشی نباشد و همه با هم حرف بزنند نه اینکه دوتا دوتا و سهتا سهتا باهم گروه تشکیل بدهند!».
خانواده ها چه می کنند؟
از بچهها درباره واکنش خانوادهها به مهمانی نرفتنشان سوال میکنم. فاطمه یوسفی جواب میدهد: «خانوادهام قبلا خیلی گیر میدادند و علت نیامدنم را می پرسیدند ولی الان دیگر عادت کردهاند و میدانند جو مهمانی برایم خیلی مهم است؛ پس اگر جایی نمیروم یعنی دوست ندارم!». فاطمه صادق احمدی میگوید: «من واقعا بعضی جاها را دوست ندارم بروم اما خیلی با خانوادهام سر مهمانی نرفتن مخالفت نمیکنم؛ یعنی میروم اما بعدش با خودم کلی غر میزنم. البته بگویم هر وقت از روی بیمیلی مهمانی رفتم، با اینکه اول ناراحت بودم اما آخرش دیدم که خیلی هم بد نگذشته و چیزهای خوبی هم داشتهاست».
جواب صبا هم که مشخص است: «مهمانی رفتن، دل آدم را باز میکند، باعث تبادل اطلاعات میشود و چندساعتی آدم را از کارها و درگیریهایش جدا میکند، برای همین بعضی وقتها این من هستم که پدر و مادرم را مجبور میکنم با هم مهمانی برویم!».