به یکی می گن یه جوک بگو، می گه: خیـــار!
می گن: چه بی مزه!
می گه: خیلی خب. خیارشور!
پدر: پسرم امتحان ریاضی ت چطور بود؟
پسر: فقط یکی از جواب ها رو غلط نوشتم.
پدر: عیبی نداره. پس بقیه سوال ها رو
درست حل کردی؟
پسر: نه، چون اصلا وقت نکردم به بقیه سوال ها نگاه کنم.
از یه کلاغ می پرسن: اسمت چیه؟
می گه: طوطی!
می گن: پس چرا رنگ بال و پرت سیاهه؟
می گه: آخه تو مغازه زغال فروشی کار می کنم!
یکی از طبقه صدم ساختمون پرت
می شه. وقتی به طبقه پنجاه
می رسه می گه: خدا رو شکر، تا این جا که به خیر گذشت!
تلفن مدرسه زنگ زد و مدیر گوشی را برداشت.
مدیر: بفرمایید.
صدا: آقای مدیر، پسرم امروز نمی تونه بیاد مدرسه.
مدیر: شما کی هستید؟
صدا: من پدرم هستم!
اولی: من چون گوشت گاو خوردم، قوی و پر زور شدم.
دومی: پس چرا من که این قدر گوشت ماهی می خورم
هنوز شنا یاد نگرفتم؟
پدر: پسرم مگه تو قول نداده بودی نمره هات خوب بشه تا در عوض برات دوچرخه بخرم. یک سال گذشته رو چیکار می کردی؟
پسر: داشتم دوچرخه سواری یاد می گرفتم بابا!