با سبکزندگی یک زوج پلیس آشنا شوید
تعداد بازدید : 580
زندگی مشترک آقا و خانم پلیس
الهه توانا- اگر مخاطب تلویزیون باشید حتما میدانید که روزهای گذشته به مناسبت هفته نیروی انتظامی، سریالی در حال پخش بود به اسم «نوار زرد»؛ سریالی پلیسی-جنایی درباره یک افسر خبره پلیس که در جریان کارش به پروندهای برمیخورد که کشف واقعیت، پای زندگی شخصیاش را به میان میکشد. اگر هم این روزها خیلی فرصت تلویزیون تماشا کردن نداشتهباشید، حتما قبلا دستکم یکی دوتا فیلم یا سریال پلیسی دیدهاید و از خودتان پرسیدهاید زندگی پلیسها چقدر شبیه چیزی است که ما در قاب تلویزیون یا روی پرده سینما میبینیم؟ پلیسها مثل فیلم های خارجی خشن و بداخلاق و شکاکاند و شم پلیسیشان باعث میشود به همه به چشم تبهکار نگاه کنند؟ خانهشان شبیه پادگان است و خانوادهشان مثل سربازها دایم در حال پاجفت کردناند؟ توی دنیای واقعی هم پلیسها همیشه دیر میرسند و تا دستگیری خلافکارها، جان همه را به لبشان میرسانند؟ برای پیدا کردن جواب این سوالات و سردرآوردن از سبک زندگی هیجانانگیز پلیسها، به سراغ یک زوج پلیس رفتهایم تا از جزئیات کارشان سردربیاوریم و بدانیم زندگی شخصیشان چطوری است و چه فرقی با بقیه مردم دارد. ستوان یکم، «محبوبه زنگویی» و سروان «محمدرضا صفری»، با حوصله و خوشرویی به همه سوالات ما جواب دادهاند.
همه راههای پلیس شدن
محبوبه زنگویی، 35 ساله است و شاغل در پلیس فتا؛ محمدرضا صفری، 36 ساله است و در بازرسی نیروی انتظامی کار میکند. هردو پانزده سالی سابقه کار دارند اما شور و شوق و علاقه به شغل شان بیشتر شبیه کسانی است که تازه استخدام شدهاند؛ آنقدر که آدم هوس پلیس شدن به سرش میزند! شاید برای همین است که گفتوگوی مان را با این سوال شروع میکنم: چطوری پلیس شدید؟ چطور میشود پلیس شد؟ ستوان زنگویی شروع میکند: « وقتی بچه بودم به هر چیزی برای شغل آیندهام فکر میکردم غیر از پلیسی! نمیدانم چطور شد در دوران دبیرستان ناگهان تصمیم گرفتم پلیس شوم، البته شاید نظامی بودن خالهام در این علاقه تأثیر داشت. بههرحال دیپلم که گرفتم، رفتم برای گزینش استخدام نیروی انتظامی. یکی دو ماه بعدش هم دانشگاه قبول شدم، رشته حسابداری. اوایل قراردادی بودم و بعد از دوسال نیروی پیمانی شدم. روند کاری ما به این صورت است که هر چهار سال، یک رتبه حقوقی میگیریم و یک درجه به درجات مان اضافه میشود. بنابراین من که ابتدا بهعنوان کارمند استخدام شدهبودم، بعد از گذراندن دوره پیمانی، دوره نظامی گذراندم و درجه افسری گرفتم. این یکی از راههای پلیس شدن است». سروان صفری اضافه میکند: «من از طریق اطلاعرسانی جذب نیروی سازمان و با مدرک کاردانی مکانیک، وارد ناجا شدم و بعد از آن، آموزشهای اولیه و تخصصی را گذراندم. یک راه دیگر برای پلیس شدن این است که بعد از دیپلم، کنکور بدهید و وارد دانشکده علوم انتظامی بشوید».
پلیس فتا و بازرسانِ ناجا، حواس شان به همهچیز هست
پلیس فتا و اداره بازرسی را همهمان کموبیش میشناسیم اما دوست دارم دقیقتر با کار جناب ستوان و سروان، آشنا شوم. زنگویی میگوید: «کار پلیس فتا، همانطور که میدانید نظارت بر فضای تولید و تبادل اطلاعات و رسیدگی به جرایم سایبری است. من افسر پرونده هستم؛ مراجعان من بیشتر خانمها هستند. دلیلش هم این است که بعضی از خانمها که در فضای مجازی دچار مشکلاتی میشوند، مثلا عکسهای نامناسبی ازشان در اینترنت منتشر میشود، ترجیح میدهند یک خانم به شکایت شان رسیدگی کند. روند کارمان هم به این صورت است که بعد از تنظیم شکایت و اظهارات، صحت و سقم شکایتها را بررسی میکنیم؛ بعد پیگیری میکنیم ببینیم جرم کجا انجام شده است و متهم را شناسایی و درنهایت هم وی را احضار میکنیم. البته بسته به موضوع پرونده، بعضی وقتها با دستور قضایی متهم را احضار میکنیم و گاهی خودمان میرویم برای جلب و دستگیری». میپرسم یعنی چه که صحت و سقم شکایتها را بررسی میکنید؟ مگر کسی شکایت اشتباهی هم میکند؟ جواب ستوان جالب است: «بله! گاهی پیش آمده که شاکی، خودش متهم بوده و بهدلایلی به دنبالِ رد گم کردن بوده و فکر میکرده ما متوجه نمیشویم؛ اینجاست که میگوییم پلیس فتا حواسش به همهچیز هست!». صفری هم درباره کار خودش، این طور توضیح میدهد: «بازرسی، یک نهاد داخلی و کارش نظارت بر عملکرد زیرمجموعههای ناجاست. غیر از این، مردم هم اگر از بخشهای مختلف این سازمان، انتقاد و شکایتی داشتهباشند به ما مراجعه میکنند. من البته پیش از این، ده سال در پلیس آگاهی خدمت کردم؛ آگاهی هم که میدانید کارش رسیدگی به جرایم است و همان شغل هیجانانگیزی که وقتی میگوییم پلیس، به ذهن همهمان میرسد».
یک روز یک پلیس، چه شکلی است؟
میخواهم بدانم یک روز زندگی شخصی پلیسها چطور میگذرد، اینبار هم خانم زنگویی در جواب دادن پیشقدم است؛ «من هم مثل هر خانم کارمند دیگری، صبح زود بیدار میشوم. نماز میخوانم. صبحانه را آماده میکنم. پسرم، یاسین را راهی مدرسه میکنم بعد میآیم اداره؛ کار ما از هفت صبح شروع میشود و تا 2 بعد از ظهر، گاهی هم تا غروب، طول میکشد. برای همین، در مدتی که سرکار هستم، پسرم پیش مادرم میماند. شب هم بعد از درست کردن شام و رسیدگی به کارهای خانه، با پسرمان وقت میگذرانیم». کنجکاوم بدانم حس یاسین از داشتن پدر و مادر پلیس چیست؟ «خیلی خوشحال است! توی مدرسه به همه میگوید مامان و بابای من پلیساند!». میپرسم از خطرات و استرس کار شما باخبر است؟ آقای صفری جواب میدهد: «طبیعتا شغل ما برایش کنجکاویبرانگیز است، مثلا ازمان میپرسد شما تیراندازی هم میکنید؟ خلافکارها را دستگیر میکنید؟ اما از آنجایی که ما با گرفتاریها و مشکلات مردم سروکار داریم، هر دو خیلی جدی سعی میکنیم مسائل کاری را وارد خانه نکنیم تا پسرمان تحت تأثیر این استرسها قرار نگیرد». یاسین اما با همه کنجکاوی و علاقهاش به شغل پدر و مادر، دوست ندارد پلیس شود و عاشق ساخت و ساز است. تا بحث خانواده تمام نشده، میپرسم هیچوقت پیش آمده پسرتان از شغل شما به این دلیل که حضورتان را در خانه کم میکند، شاکی باشد؟ خانم زنگویی میگوید: «نه! چون ما برای پسرمان کم نمیگذاریم. من چون در مقایسه با مادرهای دیگر، زمان کمتری کنار یاسین هستم، واقعا سعی میکنم همان فرصت با هم بودن را قدر بدانم و کمیت اش را با کیفیت خوب جبران کنم. در خانه با هم بازی میکنیم؛ بازی فکری البته، نه تفنگبازی! تعطیلات آخر هفته را هم حتما بیرون از شهر میرویم و تفریح میکنیم». آقای صفری هم خیلی خلاصه در یک جمله میگوید زندگی ما با بقیه فرقی ندارد اما وقتی بعدش اضافه میکند در خانه ظرف میشوید، جارو میزند، آشپزی میکند و آشپز خوبی هم هست، به نظرم میرسد که خیلی هم زندگیشان شبیه بقیه نیست، چون خیلی از مردها هنوز معتقدند کار خانه، وظیفه خانمهاست!
پلیسهای واقعی هم مثل پلیس فیلمها، دیر می رسند؟
حالا برویم سراغ سوال اصلیمان؛ ما توی سریالها میبینیم که پلیس همیشه دیر میرسد و کلی ما را حرص میدهد تا مثلا یک باند تبهکار را دستگیر کند، در واقعیت اینطوری است؟ هر دو بلند میخندند. صفری میگوید: «خب جواب این سوال در حوزه تخصص ما نیست ولی بهطور کلی هر اتفاقی که میافتد، مردم با 110 تماس میگیرند، حتی اگر به طور مستقیم به پلیس مربوط نباشد؛ مثلا طرف از یک نفر طلبکار است و به 110 زنگ میزند؛ درحالیکه این جرم مشهود نیست و باید مسیر قضاییاش را طی کند. تعداد این تماسها و ارجاعها خیلی زیاد است، بنابراین ممکن است رسیدگی همزمان به همهشان طول بکشد و حتی تأخیری هم صورت بگیرد. اما نه شبیه چیزی که توی سریالها میبینید که پلیس وقتی همه خلافکارها فرار کردهاند، سر میرسد.» زنگویی جواب همسرش را کامل میکند: «واقعیت اش این است که ما هم وقتی این فیلم و سریالها را میبینیم خندهمان میگیرد. برای مان جالب است چرا پلیس را اینطوری نشان میدهند! مثلا واقعا اینطوری نیست که پلیس سر بزنگاه آژیرش را روشن کند و خلافکارها را فراری بدهد». و جنابسروان صفری ادامه میدهد: «این آژیر هم به نوع مأموریت بستگی دارد؛ یعنی مثلا وقتی پلیس برای پیشگیری از جرم درحال گشتزنی است، آژیر باید روشن باشد. دستگیری هم بسته به نوع مأموریت متفاوت است؛ مثلا بعضیوقتها برای جلوگیری از فرار، حتی پلیس با لباس شخصی وارد عمل میشود و متهم را غافلگیر میکند».
ما پلیسها، شکاک و بدبین نیستیم اما حواس مان جمع است
سوال بعدیام هم تا حدودی ناشی از تصویری است که فیلم و سریالها از پلیس برای مان ساختهاند و کمی هم به باور من برمیگردد که شغل آدمها روی شخصیت شان تأثیر میگذارد. میخواهم بدانم مقتضیات پلیس بودن، چه تأثیری روی زندگی آقا و خانم پلیس گذاشتهاست؟ صفری میگوید: «مجموعه اتفاقاتی که ما شاهد و درگیرش هستیم و مجموعه تجربیات مان، به ما کمک کرده است تا آگاهتر و حواسجمعتر باشیم اما مثلا آن سوءظنی را که گاهی به پلیسها نسبت دادهمیشود، نداریم؛ یعنی اینطوری نیست که به همه شک داشتهباشیم. البته طبق همان تجربه که گفتم و به دلیل اطلاعات مان، خیلیوقتها بهتر میتوانیم در شرایط مختلف تصمیمگیری کنیم. نظم هم طبیعتا توی خانه ما هست اما نه شبیه پادگان بلکه مثل بقیه خانهها». درباره این تصور هم که پلیسها بداخلاق و جدی هستند، چیزی نمیپرسم؛ خودتان باید ستوان زنگویی و همسرش را از نزدیک میدیدید تا بدانید چرا از پرسیدن این سوال منصرف شدم؛ بسکه خوشاخــلاق اند.همسر و فرزندان پلیسها همیشه ته دلشان نگراناند مبادا اتفاق بدی رخ بدهد، تحمل کردن این استرس دایمی کار راحتی نیست اما شاید وقتی زن و شوهر هر دو پلیس باشند، کنار آمدن با آن راحتتر باشد. آقای صفری معتقد است آدمها به مرور یاد میگیرند خودشان را با شرایط زندگیشان وفق بدهند، خانم زنگویی اما نظر دیگری دارد؛ «خب ما وقتی وارد این شغل شدیم، میدانستیم چه خطراتی دارد. من هم با سختیهای کارم کنار آمدم اما با اینهمه هربار که همسرم مأموریت میرفت، استرس خیلی زیادی داشتم و هرازگاهی زنگ میزدم و میپرسیدم: «حالتون خوبه؟ اتفاقی نیفتاده؟».
ماموریت و عملیات، خواب و استراحت نمیشناسد
یکی از جنبههای هیجانانگیز کار پلیسها همین مأموریت رفتنهاست اما کسی نمیداند در عملیات دقیقا چه اتفاقی میافتد. سروان صفری میگوید: «اینکه در عملیات چه اتفاقی میافتد بستگی به نوع مأموریت دارد. پلیس از قبل، تعداد نیروهای لازم را برآورد میکند؛ بسته به نوع مأموریت، نوع تجهیزات و نظامی یا شخصی بودن لباس تعیین میشود؛ درباره محل مورد نظر هم اطلاعاتی به دست میآورند مثل اینکه چند نفر در محل هستند، چه اتفاقاتی ممکن است رخ بدهد و کلی پیشبینی دیگر که درصد خطای کار را پایین میآورد و هدفش محافظت از مردم، خود شخص پلیس و همکارانش است؛ با اینهمه همیشه خطرات پیشبینی نشدهای وجود دارد». از سروان صفری میخواهم از سختیهای کار برایم بگوید: «در یگانهای عملیاتی، خیلی پیش میآید که خارج از وقت اداری به افراد زنگ میزنند و برای دستگیری متهمی که از پیش شناسایی شده است، احضارشان میکنند. در این شرایط دیگر مهم نیست که آنلحظه در حال استراحت هستی یا مشغول غذاخوردن یا مثلا در مهمانی. از ایننظر میشود گفت چیزی که در تلویزیون میبینیم به واقعیت نزدیک است؛ مثلا نشان میدهند پلیسی توی خانه نشسته است و ناگهان بهش خبر میدهند که باید برود مأموریت. سختیاش زیاد اما با شیرینی عجین شده است؛ من در مدتی که پلیس آگاهی بودم اگر برای عملیاتی خبرم نمیکردند ناراحت میشدم و حتی گله میکردم. وقتی برای یک پرونده، یعنی برای حل یک مشکل و باز کردن یک گره، روزها یا حتی هفتهها وقت میگذاری برایت مهم است که حتما به نتیجه برسد و خودت هم شاهد نتیجهگیریاش باشی، برای همین دیگر به استراحت کردن و اینکه الان وقت اداری نیست و اینچیزها فکر نمیکنی و دشواریاش را به جان میخری».
با پلیس در ارتباط باشید
ما چه کار کنیم که سروکارمان کمتر به پلیس بیفتد؟ آقای صفری همان جمله آشنا را تکرار میکند که «مردم باید پلیس خودشان باشند»، خانم زنگویی اما یک نکته کاربردی یادمان میدهد: «یکی از مشکلاتی که الان خیلی زیاد شده، این است که مردم در فضای مجازی بهراحتی به هر چیزی اعتماد میکنند؛ مثلا کافی است ببینند کانالی، یک برنامه رایگان بارگذاری کرده، سریع دانلودش میکنند؛ درحالیکه خیلیوقتها این برنامههای با منبع نامشخص، بدافزار دارند و فرد را به دردسر میاندازند. یک بار خانمی به ما مراجعه کردهبود و میگفت نمیدانم چطور از شماره من به کسانی که نمیشناسم شان پیامک فرستاده شده است؛ چند نفر به من زنگ میزنند میگویند «این چه پیامیه برای ما فرستادی؟». بعد متوجه شدیم از طریق یکی از برنامههای تلفن همراهش، نرمافزاری مخفیانه روی گوشیاش نصب شدهبود. هشدار پلیسی و نکته مهمش این است که نصب و آپدیت نرمافزارها را فقط از سایتهای شناختهشده و معتبر انجام بدهید». بههرحال با همه حواسجمعیها برای هرکسی ممکن است مشکلی پیش بیاید، چطور میشود با پلیس فتا در ارتباط بود؟ ستوان زنگویی این شماره تلفن شبانهروزی را برای ساکنان استان خراسان رضوی معرفی میکند: « 05132183918». سروان صفری هم میگوید شماره 197 راه برقراری ارتباط مردم با ناجاست؛ با این توضیح که: «در سازمان بخشنامهها، دستورالعملها و کلاسهای آموزشی مختلفی داریم درباره این که تکریم ارباب رجوع و اولویت سازمان، رضایت مردم است. اما بههرحال ممکن است کموکاستیهایی وجود داشتهباشد. بد و خوب هم همهجا وجود دارد اما پلیس بهواسطه ارتباطش با مردم و توی چشم بودنش، حساسیتبرانگیز است و اشتباه یکنفر، اشتباه کل مجموعه حساب میشود. شماره «دفتر نظارت همگانی» را هم به همین دلیل معرفی کردم که مردم اگر از مجموعه ناجا انتقادی داشتند به ما اطلاع بدهند، ما طبق روال اداری به شکایت شان رسیدگی میکنیم و بعد نتیجه را بهشان میگوییم».