- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
به مناسبت سالروز رحلت محدث شهیر شیعه آیت ا... «آقا بزرگ تهرانی»، معرفی کوتاهی خواهیم داشت از این عالم و یک خاطره خواندنی از تلاش او برای دفاع از شیعه. جالب است بدانید این عالم بزرگ که در عراق از دنیا رفتند، کتاب هایی را از آیت ا... بهجت به امانت گرفته بودند و دیدارهایی با ایشان داشته اند.
رفتن به 62 کتابخانه بین المللی/ وقتی «جرجی زیدان» نویسنده مسیحی مصری در کتاب «تاریخ آداب اللغه العربیه» نوشت: «شیعه طایفه ای کوچک بود که اکنون منقرض گشته و آثار قابل اعتنایی ندارد» شیخ آقا بزرگ و دو هم ردیف و دوست علمی ایشان، سید حسن صدر و شیخ محمد حسین کاشف الغطاء هم پیمان شدند تا هر یک در باب معرفی شیعه کاری را بر عهده گیرند و به این صورت پاسخی به سخن «جرجی زیدان» بدهند. بر پایه این پیمان قرار شد شیخ «آقا بزرگ» فهرستی برای تالیفات شیعه بنویسد که حاصل آن پس از 60 سال تلاش و بازدید شخصی از ۶۲ کتابخانه بین المللی در حجاز، مصر، هند، لبنان، عراق، فلسطین، سوریه، ایران و ... کتاب ۲۹جلدی «الذریعه الی تصانیف الشیعه» شد.
ما برای استراحت نیامده ایم/ علامه سیدمحسن امین (نویسنده اعیان الشیعه) با شیخ آقابزرگ تهرانی در کتابخانه شیخ العراقین کربلا بیتوته ای داشتند. ایشان تعریف می کند: «ساعت ۴:۳۰ شب بود که خستگی بر من غالب شد و خوابیدم. از خواب که برخاستم، دیدم شیخ آقا بزرگ نخوابیده و همچنان مشغول یادداشت برداری است. از او پرسیدم، نمی خوابید؟ فرمود: «من هنوز نشاط دارم.» ما هفت شب در آن جا بودیم. ایشان استراحت منظمی نداشت و می فرمود ما برای استراحت این جا نیامدیم.
برگرفته از کتاب «شیخ آقا بزرگ تهرانی»، گردآور «محمدرضا حکیمی»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روی زین سفت دوچرخه نشست و می خواست شروع کنه به پدال زدن. به طور طبیعی پای راست باید شروع کنه، پدال جوریه که نمی شه باهاش پا زد، باید چرخونده بشه عقب و یک دور کامل بزنه تا به جایی برسه که بلند شی، تمام وزنت رو جمع کنی رو پای راستت و پدال بزنی و ادامه بدی. کوچیک تر که بود، عموش هر وقت می خواست بهش دوچرخه سواری یاد بده، تاکید داشت که حتما پدال رو بچرخونه تا جایی که راحت بتونه پاش رو روش بذاره. حماقت جایی بود که اون نمی فهمید چی کار باید بکنه، بنابراین پاش رو با فشار می ذاشت جایی که پدال با کوچک ترین فشاری برمی گشت! جایی که درست نبود. این فقط باعث می شد پاش بخوره به زمین و اون پدال فلزی غر برگرده و صاف بخوره تو ساق پاش! بعضی وقت ها نمی فهمید که باید چیکار کنه و این درک رو نداشت که بعضی وقت ها باید یک قدم عقب رفت و بعد ادامه داد؛ هرچه قدرم این برگشت زمان بگیره، از یک ساق پای کبود که بهتره؟ نیست؟
سینا سلحشور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شب ها پرنده هایش می روند
روزها ستاره هایش
ببین آسمان هم که باشی
گاهی باز تنهایی
رضا کاظمی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجم بیلیون ها لیتر آب پشت سد سه دهانه چین آن قدر زیاد است که اگر دریچه های سد کاملا باز شود، فشار این جریان آب قادر خواهد بود چرخش زمین را تغییر دهد.
زیر چشمان یوزپلنگ، خط های سیاهی وجود دارد که با جذب نور خورشید مانند عینک آفتابی از چشمان این جانور محافظت می کند.
جیم کری در 15 سالگی ترک تحصیل کرد و برای کمک به امرار معاش خانواده به سرایداری روی آورد.
منبع : برترین ها
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
باسمه تعالی. با عرض سلام و ادب خدمت فضلا، عقلا، دوستان و شاغلان در هر صنف و پیشه ای. عرض مختصری هست، کمی حوصله بفرمایید خواندنش زمان زیادی نمی برد. حضرات مطلع اید در عالم کاسبی، امکانی وجود دارد به نام مرخصی؛ فرصتی است پیش بینی شده برای رخدادهایی از قبیل (خدای نکرده) بیماری و ازدست دادن عزیز و (خدا بخواهد) ازدواج و بچه دار شدن و جشن و سرور. مخلص کلام و غرض از توضیح دادن این واضحات این که به نظر می رسد در همه این سال ها به یکی از وجوه مرخصی بی توجهی شده است یعنی غیر از موارد گفته شده، موقعیت مرخصی لازم دیگری وجود دارد که مغفول مانده است. این موقعیت بغرنج همانا چیزی نیست جز زمان هایی که بشر، گنداخلاق، بی اعصاب و تحمل ناپذیر است. اگر از خواندن این سطور متعجب شده اید، کاملا حق دارید چراکه اصلا چنین موقعیتی نه در تعریف مرخصی، تصریح شده است و نه در دایره تجارب و باورهایمان می گنجد. مشکل اما دقیقا همین جاست که اکثریت نزدیک به همه مان(!) گمان می کنیم عصبیت و بدخلقی حق ماست و دیگرانی که در چنین مواقعی دم پرمان می چرخند، چه ارباب رجوع، چه همکارِ هم رتبه، چه به ویژه همکار زیردست (که زورشنیدنش ملس است) مستحق دریافت ترکش های جنون ما هستند. این ترکش ها هم هرچیزی می تواند باشد ازجمله بی احترامی و عقده گشایی و انتقام گیری و غیبت و ... قول داده بودم زیاده مصدع اوقات شریف نشوم، کلام را همین جا درز می گیرم. فضلا، عقلا، دوستان و شاغلان در هر صنف و پیشه ای! از آن جایی که پایبندی جنابان به قانون، اجازه نمی دهد امکان مرخصی گرفتن را برای موقعیت بی اهمیت و تعریف ناشده ای چون بی اعصابی، خرج کنید با شما دیگر حرفی ندارم. ادامه این نامه و اصل خواسته حقیر در حیطه وظایف روسا و مدیران است. بزرگواران مسئول! از آن جایی که ما به قول قدیمی ها با مفهومی به نام کظم غیظ و به گفته امروزی ها کنترل خشم، بیگانه ایم و خشم مان را بر سر اولین جنبده سر راه مان خالی می کنیم لذا از محضرتان خواهشمندم، «اخلاق و اعصاب ناجور» را حتما و در اسرع وقت به صورت رسمی در تعریف مرخصی بگنجانید (استعلاجی حتی). باشد که زین پس ارباب رجوع های بی گناه و همکاران از همه جا بی خبر مورد عنایت دوستان بی اعصاب قرار نگیرند. با احترام!
الهه توانا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* طبیعت پشت تخت تون نیست که همه چی سریع تجزیه بشه، زباله نریزید!
* تو خونه ما وقتی نت قطع می شه، هرکی سنش کوچیک تر باشه، فحش رو می خوره.
* این پشه هایی که دور لامپ می چرخن، قبل از این که ادیسون لامپ رو اختراع کنه، دقیقا چه غلطی میکردن!
* وقتی چاوشی میگه «مثل تالار آیینه به هر سمتی برم پوچه» یاد بروسلی می افتم که تو اون تالار آیینه، مبارزه می کرد و رو سینه اش ۳ تا خط زخم بود!
* شما برو سر یخچال سیانور بردار، یکی از تو هال داد می زنه: «خوردی، یکم برای منم بیار!»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رکورد بادکنکی!
گینس ورلد رکورد/ کتاب رکوردهای گینس طی مسابقه ای از مردم خواست تا شانس خودشان را برای ثبت یک رکورد متفاوت امتحان کنند. شرکت کنندگان باید در این مسابقه تلاش می کردند تا برای مدت زمان بیشتری سه بادکنک را کنترل کنند تا روی زمین نیفتد! هر چند ممکن است ساده به نظر برسد اما برنده این مسابقه موفق شد تنها 5 دقیقه و 35 ثانیه بادکنک ها را روی هوا نگه دارد! زمان بقیه شرکت کنندگان به یک دقیقه هم نرسید!
چاقوی انگشتی!
تاکسل/ از آن جا که در دست گرفتن چاقوهای سنگین برای کسانی که هر روز با این ابزار سر و کار دارند مشکل زاست، یک شرکت اروپایی چاقوهای انگشتی را وارد بازار کرده است! این چاقوها شبیه یک قالب هستند که به راحتی انگشت را می پوشانند و به اندازه کافی تیز هستند. این محصول برای افراد سالمند یا کسانی که مدام از چاقو استفاده می کنند بسیار پر کاربرد است.
بیرون آمدن یک شهر قدیمی از زیر آب!
دیلی میل / شهر «مانسیلا دلا سیرا» در اسپانیا پس از احداث یک سد برای سال های زیادی زیر آب فرو رفته بود. به دلیل دقت نکردن به نزدیک بودن احداث این سد به شهر، این اتفاق افتاد و خیلی زود این شهر به صورت کامل زیر آب رفت. هرچند ساکنان آن پیش از فرو رفتن کامل این شهر در سال ۱۹۵۹، شهر جدیدی را در نزدیکی شهر قبلی ساختند و همه زندگی شان را به آن جا منتقل کردند. حالا و این روزها با فرا رسیدن خشکسالی و کم شدن آب، این شهر قدیمی به تدریج از زیر آب بیرون آمده است و به یک مکان گردشگری جالب تبدیل شده است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مرتب کردن صف نیروهای نظامی چینی برای استقبال از رئیس جمهور برزیل، عکس از شینهوا
شکار لحظه خوردن یک سیب توسط موش، عکس از گاردین
در حاشیه نمایشگاه هنرهای سوزان در آمریکا، عکس از تلگراف
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یکی از سوال هایی که در بیشتر مصاحبه ها و تاک شوها از هنرمندان و آدم های مشهور پرسیده می شود، این است که در زندگی چه الگویی داشته اید؟ اما جالب است بدانید، «پژمان جمشیدی» اعتراف می کند که هیچ وقت در زندگی اش الگو نداشته است. او روزگاری فوتبالیست بود و حتی به تیم ملی هم راه پیدا کرد و حالا چند سالی چهره پرکار بازیگری محسوب می شود. با این حال به صراحت می گوید: «من هیچ وقت در زندگی الگو نداشتم و هیچ وقت نخواستم شبیه کسی باشم. به طور مثال عاشق شاهرخ بیانی بودم ولی دوست نداشتم بازی فوتبالم شبیه او باشد.». جمشیدی همچنین از عشق بی حد و اندازه اش به مارادونا حرف می زند و خلافکاری این بازیکن آرژانتینی را دلیل محبوبیتش می داند اما باز هم او را الگوی خودش نمی داند و می گوید:«تنها کسی که واقعا او را دوست داشتم، مارادوناست. همه جوره او را دوست دارم و البته اگر خلافکار نبود، شاید او را اصلا دوست نداشتم!» این اصرار بر الگو نداشتن در دنیای بازیگری هم با پژمان جمشیدی همراه است و اعتراف می کند که:«بهترین از نظر من در دنیای بازیگری «متیو مکانهی» است اما این که بخواهم کاری یا اکتی از آن را تقلید کنم یا مسیری که او رفته را بخواهم بروم. اصلا این طور نیست»
سوسن سیرجانی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* تیتر پرونده یک شنبه تان را بارها به آدم های مختلفی که برای کار رفتم پیش شون، گفتم. یک بیکار 31 ساله
* این شغل «گربه نازکن» که در پرونده تان نوشتید، خیلی شغل دوست داشتنی و جذابی است برای من. حاضرم برم ولی باید یک دوره آموزش فارسی برای گربه ها برگزار کنم. * «خوشحال»، گاز گرفتیم آسفالت رو از دست تو. آفرین پسر. شعر طنزت عالی بود. دورهمی، خندوانه، حالا خوردشید، وقتشه و ... همه شون همین جوری هست دقیقا.
* اگر اون زنبوری که در قسمت زوم نشان دادید، زنبور عسله پس منم «براد پیتم».
* ممنونم از متن های «دور دنیا»تون. مونا فلاح، 12ساله، فاروج
* «همشهری سلام» جون، الان ۱۰ روزه که نخوندمت چون رئیس مون عوض شده. رئیس جدیدمون روزنامه نمی خونه. به امیدروزی که دوباره بیای شرکت مون. نوذری، مشهد
* برای صفحه «جوانه». واقعا که همه تون معرکه اید دوستای خودم، آفرین به «زهرا فرهادی» عزیز که واقعا ترکوند. فقط کاش شعرهای شاد هم بذارید. شیما دانش مقدم، ۱۵ساله
* خواندن ۱۰ جمله زیبا و تامل برانگیز از «پروفسور حسابی» حسابی من را شوکهکرد.
* شماکه زنبورعسل رو از غیرعسل تشخیص نمیدی، ننویس زنبورعسل. زنبورعسل فقط گروهی زندگی می کنه همراه با ملکه.
* آتیش زدم به مالم، به خاطر آق کمالم! یک دستفروش
* تولدم 23 شهریوره. از اون جایی که می دونم هیچ کس به یادم نیست، گفتم واسه دلگرمی خودم به خودم تبریک بگم: حوریا جون تولدت مبارک. از طرف خودم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.