الهه توانا- اسم باخ و بتهوون و موتزارت را زیاد شنیدهایم، اما خیلی سراغشان نرفتهایم. بعضیهایمان از اسم بزرگشان و نفهمیدن معنا و مفهوم آثارشان میترسیم؛ بعضیهایمان سفت و سخت به ذائقه و سلیقه موسیقاییمان چسبیدهایم و حاضر به هیچ تغییر و امتحانکردنی نیستیم؛ بعضیهایمان هم اصلا تا حالا به این موزیسینها و آثارشان فکر نکرده ایم. پرونده امروز «زندگیسلام»، فرصت خوبی برای آشنا شدن با بعضی از مهمترین آهنگ سازان و نوازندگان جهان و شاهکارهایشان است. کسانی که در دنیا بسیار قابل ستایش و احترام هستند و نشنیدن حداقل یکی دو اثر از هرکدامشان، محروم کردن خودمان از یک حس خوب است. در این پرونده، بهدلیل کمبود فضا، جای بسیاری از نوابغ دنیای موسیقی خالی است، اما در حد وسع و توان سعی کردهایم شش نفر از معروفترینهایشان را به شما بشناسانیم؛ مختصری از زندگیهای جالب و پرفراز و نشیبشان گفتهایم؛ یکی از شناختهترین آثار هر نفر را معرفی کردهایم و کیو آر کدِ قطعه موردنظر را هم برایتان گذاشتهایم تا با اسکن کردنش (از طریق تلفن همراه) بتوانید به آن قطعه گوش دهید. با این توضیحِ مهم که: موسیقی هنری اروپا از لحاظ زمانی به دورههای قرون وسطی، رنسانس، باروک، کلاسیک، رمانتیک، قرن بیستم و دوران معاصر تقسیم میشود. یعنی خلاف تصور رایج، کلاسیک، اصطلاحی ناظر بر هرنوع موسیقی جدی و مهم یا هر موزیسین مطرحی نیست بلکه تنها به یکی از دورههای موسیقی گفته میشود. در این پرونده، از هرکدام از دورههای باروک (1750-1600)، کلاسیک (1820-1750) و رمانتیک (1900-1820) بهترتیب دو موزیسین معرفی میکنیم.
پادشاه فصلها
آنتونیو ویوالدی
کِی و کجا متولد شد؟ 1678، ونیز
مشهورترین اثرش چیه؟ چهارفصل
پدرش، نوازنده ویولنِ کلیسا و اولین معلم نوازندگی او بود. آنتونیوی جوان همزمان با یادگیری موسیقی، باید برای کشیش شدن هم آماده میشد. او در بیست سالگی به رتبههای روحانی دست پیدا کرد، اما چند وقت بعدش روی موسیقی تمرکز کرد. ویوالدیِ نابغه فعالیت حرفهایاش را با تدریس به دخترانِ بیسرپرست یک مدرسه موسیقی شروع کرد و بیشتر دوران زندگیاش را بهعنوان معلم، آهنگ ساز و رهبر ارکستر در این مدرسه گذراند؛ مدرسهای که خیلی زود چنان اهمیتی پیداکرد که عده زیادی طرفدار پروپاقرص اجراهایش شدند. ویوالدی برای اپرای ونیز، کلیسا و تئاتر هم آهنگ سازی و نوازندگی میکرد و توانستهبود در حرفه موسیقی جایگاه شایستهای برای خودش دستوپا کند. همه اینها ، اما درمقایسه با محبوبیت و شهرتی که «کنسرتو [۱] های چهارفصل» برای او به ارمغان آورد، قابلِ چشمپوشی است. ویوالدیِ 47 ساله در هر کدام از این کنسرتوها، به شکلی هوشمندانه و خارقالعاده، صداها و رخدادهای مربوط به هریک از فصلهای سال را تجسم میبخشد؛ بهار؛ آواز پرندگان، تابستان؛ نسیم ملایم، پاییز؛ خشخش برگها و زمستانِ ویوالدی بارش برف و سرما را برای مخاطب تداعی میکند. کنسرتوی بهار در این بین، محبوبیت ویژهای یافت آنقدر که لویی پانزدهم، پادشاه فرانسه را هم مسحور خودش کرد. اگر در این روزهای گرم دلتنگ بهار هستید، چشمهایتان را ببندید و به موومان [2] اول کنسرتوی بهار گوش کنید؛ بهار فرا میرسد، پرندگان آواز میخوانند، زمزمه جویبار به گوش میرسد، تندر و آذرخش خبر از وقوع توفان میدهد، توفان خیلی زود تمام میشود، حالا دوباره آسمان صاف است و همهچیز آرام و زیبا.
[1] کنسرتو، قطعهای موسیقی است که در آن ارکستر در کنار یک سازِ تکنواز به اجرا میپردازد.
[2] موومان، بخش کاملی از یک اثر موسیقایی است. بعضی فرمهای موسیقی مانند کنسرتو و سمفونی از چند موومان تشکیل میشوند.
اسطوره باشکوه
یوهان سباستین باخ
کی و کجا متولد شد؟ 1685، آلمان
مشهورترین اثرش چیه؟ سوئیت [1] شماره 1
یوهان، در خانوادهای اهل موسیقی بهدنیا آمد. تعدادِ موسیقیدانان خاندان «باخ» آنقدر زیاد بود که نام خانوادگی آنها مترادف با «موسیقیدانان شهر» شدهبود. در مهمانیهای سالانه آنها، گاه بیش از صد باخِ موزیسین (!) برای برپایی جشن و موسیقی دور هم جمع میشدند. یوهان هم اولین درسهای موسیقی را در خانه و از پدرش آموخت اما خیلی زود، در 9 سالگی، پدر و مادرش را همزمان از دست داد و برای زندگی با برادرش رهسپار شهر مجاور شد. خانه برادر را هم بعد از مدتی ترک کرد و به مدرسهای رفت که در آن توانست با آوازخوانی در گروه کُر و نوازندگی ارگ و ویولن، خرج زندگیاش را درآورد. باخِ شیفته موسیقی یکبار در نوجوانی برای شنیدن نوای ساز یک ارگنواز، پنجاه کیلومتر را پیاده طی کرد! عشق او به موسیقی هیچوقت فروکش نکرد حتی وقتی در اواخر عمر بیناییاش روبهکاهش گذاشت، همچنان به رهبری ارکستر[2] و تدریس ادامه داد. باخِ بزرگ در تمام فرمهای موسیقی زمان خودش شاهکارهایی خلق کرد. شاهکارهایی که البته تا سالها پس از مرگش چندان مورد توجه قرار نگرفت، باخ حتی در زمان خودش هم بیشتر نوازندهای برجسته شناخته میشد تا آهنگ سازی خارقالعاده. آهنگ سازان نسل بعد اما به نبوغ او پی بردند و شروع به ستایشش کردند؛ ستایشی که هنوز هم بعد از گذشت 4 قرن ادامه دارد. هرکس در توصیف آثار باخ، چیزی میگوید من اما آنها را قطعاتی برای اندیشیدن میدانم. سوئیت شماره 1 از سوئیتهای تکنوازی ویولنسل را بشنوید و لذت غوطهور شدن در جهانِ رازگونه و عمیق اندیشه را تجربه کنید.
[1] گونهای از موسیقی سازی که از نظر وزن و ریتم با رقص مرتبط است اما برای شنیدن ساخته میشود.
[2] مجموعهای از نوازندگان که تحت نظر رهبر ارکستر به اجرای قطعه میپردازند و براساس تعداد و نوع سازها نامگذاری میشود. برای مثال ارکستر سمفونی بزرگترین نوع ارکستر است که تقریبا همه انواع سازها در آن وجود دارد.
نابغه دوران
ولفانگ آمادئوس موتزارت
کی و کجا متولد شد؟ 1756، اتریش
مشهورترین اثرش چیه؟ مارش ترکی
هرچند موتزارت را «نابغه دوران» معرفی کردیم، اما معتقدم واژههایی مثل نابغه و اعجوبه نمیتوانند بهخوبی او را توصیف کنند. موتزارت در 6 سالگی نواختن ویولن را بلد بود و میتوانست بداههنوازی کند؛ در 8سالگی سمفونی[۱] نوشت و وقتی 12ساله بود اولین اپرایش را ساخت. تعداد آثاری که او تا قبل از نوجوانی آفرید، برای اعتبار بخشیدن به آهنگ سازی با سه برابر سن او کفایت میکرد. آثار بسیار متنوع موتزارت او را در شمار پرکارترین آهنگ سازان قرار میدهد، البته این پرکاری بههیچوجه روی کیفیت موسیقی او تأثیر نگذاشتهاست. موتزارت هم مانند باخ در تمام فرمهای موسیقی زمان خودش آثاری قابل توجه و درخور ستایش خلق کردهاست که همگی ارزشی برابر دارند. آثار موتزارت، انتقالدهنده حسی از آسودگی و ملاحت هستند؛ درعین حال که آمیزهای از قدرت و وقار را در خود دارند. آثار پرشمار موتزارت، حالتی سلیس و خودجوش دارند و تقریبا همگی به سرعتی معجزهآسا خلق شدهاند. برای مثال او سه سمفونی آخرش را فقط در مدت شش هفته ساخت! او همچنین این توانایی را داشت که با هنرنمایی در هر فرم موسیقی آن را به کمال برساند. از بین 600 اثر برجامانده از موتزارت، «مارش ترکی» یکی از معروفترینهاست. قطعهای که بارها و بارها آن را از رادیو و تلویزیون شنیدهاید و حالا با دوباره گوش دادنش، به دو دلیل شگفتزده خواهید شد؛ یکی اینکه این قطعه خاطرهانگیز، اثر آهنگ ساز بزرگی است که از ترسِ اسمش خیلیهایمان اصلا جرأت نکردهایم سراغش برویم؛ دیگر اینکه این قطعه علیرغم تکرارهای بسیار و گذشت زمان، همچنان تازه، سرزنده و پر از شیطنت است. موتزارت معتقد بود «موسیقی همواره باید موسیقی بماند» و این اعتقادش را تمام و کمال در آثارش نشان داد.
[1] سمفونی، اثری طولانی است که اجرای آن بین 20 تا 45 دقیقه زمان میبرد و در آن تمام رنگهای صوتی ارکستر کلاسیک بهکار گرفته میشود.
شکسپیرِ موسیقی
لودویگوان بتهوون
کی و کجا متولد شد؟ 1770، آلمان
مشهورترین اثرش چیه؟ سمفونی شماره 5
بتهوون هم این شانس را داشت که در خانوادهای موسیقیدان پرورش یابد، البته وقتی فوت زودهنگام مادر و الکلی شدن پدر و در هجدهسالگی سرپرست خانواده شدن را به اهل موسیقی بودن اضافه کنیم، بهنظر نمیرسد لودویگ خیلی هم از بابت خانواده خوششانس بودهباشد. او تا قبل از این اتفاقات، در یازدهسالگی توانست دستیار ارگنواز دربار بشود و در دوازدهسالگی چندین قطعه برای پیانو به چاپ رساند؛ بعد از این اتفاقات هم با سرسختی و اعتمادبهنفسی بینظیر به موسیقی پرداخت. روی سخت زندگی اما دستبردار نبود. بتهوون در بیستوسه سالگی دچار نخستین عارضههای شنوایی شد و به گفته خودش چیزی که او را از خاتمه دادن به زندگیاش بازمیداشت، هنرش بود. چیرگی بتهوون بر ناامیدی و بیانگیزگی با دگرگونی مهمی در سبک موسیقیاش همراه شد؛ او بسیاری از آثار خلاقانه و باشکوهش را در دوران ناشنوایی محض خلق کرد؛ آثاری برآمده از دل بحران که نیرویی تازه و روحی قهرمانی دارند. موسیقی او بازتاب شخصیت رنجدیده و درعین حال نیرومندش است. جایگاه بتهوون را در موسیقی بهحق با جایگاه «شکسپیر» در ادبیات و «میکلانژ» در نقاشی و مجسمهسازی مقایسه میکنند. در موسیقی بتهوون، تأکیدها و اوجها جلوهای غولآسا دارند و ساختارهایی سترگ و حجیم خلق میشوند که هر نت در آنها کارکردی ویژه و اجتنابناپذیر دارد. بتهوون، شیفته ایجاد هیجان و شور از طریق نتها بود؛ بههمین دلیل گستره زیر و بم صداها و تضادهای حالت در موسیقی او نمود بیشتری دارد. او در بیان موسیقایی، قلمروهایی تازه گشود و بر آهنگ سازان بعد از خودش تأثیری عمیق برجا گذاشت. آنچه میشنوید موومان اول سمفونی شماره 5 است؛ این قطعه شگفتانگیز با حسی از تنش و انتظار شروع میشود، به کیفیتی آرام و تغزلی میرسد و دوباره شور و هیجان برپا میکند. هراسِ اولیه قطعه را تحمل کنید، در ادامه هنرنمایی پرهیجان و نفسگیر سازها شگفتزدهتان خواهدکرد.
شاعر پیانو
فردریک شوپن
کی و کجا متولد شد؟ 1810، لهستان
مشهورترین اثرش چیه؟ والس شماره 2
شوپن، هنوز کودک بود که سبک بدیعش در نوازندگی و آهنگ سازی، شگفتی اشراف لهستان را برانگیخت و در هجده سالگی به سبکی کاملا شخصی در موسیقی پیانو دست پیداکرد. او در مقایسه با دیگر آهنگ سازان بزرگ، آثاری اندک خلق کرد اما کموبیش تمام آثارش در رپرتوار[1] پیانیستها جا دارند. گرچه بیشتر آثار او کوتاه هستند اما در این مینیاتورهای بدیع، تنوع بسیاری از احساسات و حالتها، از اندوه گرفته تا شور قهرمانی، دمیده شدهاند. هیچ آهنگ سازی به اندازه شوپن صدایی اینگونه زیبا از پیانو درنیاوردهاست، آنقدر زیبا که شنونده گمان میکند پیانو در حال ترانهسرایی و آوازخوانی است. شوپن جوان با نویسندگان، نقاشان و آهنگ سازان معتبر زمان خودش آشنا بود و در اجراهایش تمام اشرافزادگان، نجبا و افراد سرشناس حضور پیدا میکردند؛ با این همه خیلی خجالتی و خوددار بود و ترجیح میداد بهجای نوازندگی در تالار کنسرت، در محفلهای خصوصی آثارش را اجرا کند. این مسئله بهعلاوه عمر کوتاه شوپن (در 39سالگی از دنیا رفت) دلایلی بود که باعث شد او بهاندازه همکاران و همعصرانش پرکار نباشد. اما هیچکدام از این عوامل خللی در محبوبیت و شهرت شوپن ایجاد نکرد، او تنها پیانیستی است که فقط با حدود سی اجرای عمومی آوازهای افسانهای پیدا کرد. آنچه میشنوید پرلود[2] شماره 4 شوپن است، یک مینیاتور موسیقایی دو دقیقهای که کیفیتی اندیشناک دارد. ملودی این قطعه ممکن است بهنظر بیهدف و یکنواخت برسد اما در هر تکرار، نت کشیدهای که مدام از نو شنیده میشود در هر نمود جلوهای متفاوت دارد. در اواخر قطعه چندین نت ملایم نواخته میشود، بعد سکوتی کوتاه و سرشار از انتظار شکل میگیرد، سپس تنش ایجادشده با یک پایانبندیِ باوقار فرو مینشیند. آرامش و اندیشه محصول توأمانِ شنیدن این قطعه است.
[1] فهرست مجموعه قطعههای موسیقی در طول یک کنسرت یا اجرای آوازی
[2] یک ساخته موسیقایی است، که اغلب کوتاه و عموما قبل از یک قطعه طولانی دیگر نواخته میشود.
مسیح موسیقی
یوهانس برامس
کی و کجا متولد شد؟ 1833، آلمان
مشهورترین اثرش چیه؟ رقص پنج مجار
برامس، مثل تمام بزرگان دنیای موسیقی، از دوران کودکی شروع به یادگیری نوازندگی، تئوری موسیقی و آهنگ سازی کرد. نخستین سفر او برای اجرای کنسرت در بیستسالگی، این شانس را برایش فراهم کرد تا با یکی از برجستهترین آهنگ سازان معاصر خود دیدار کند، کسی که او را با عنوان مسیح موسیقی که «رسالتش بیان متعالی عصر خود است»، ستود و جریان زندگی هنری و شخصیِ برامس جوان را شکل بخشید. شناخت برامس از شاهکارهای دورههای پیشین باعث میشد نگرشی بسیار منتقدانه نسبت به آثار دیگران و حتی خودش داشتهباشد؛ او بیست سال تمام روی سمفونی اولش کار کرد و سرانجام در چهلوسه سالگی موفق شد آن را کامل کند. موسیقی برامس دربرگیرنده گسترهای از حالتهای گوناگون است، اما بیش از همه حسی پاییزی، رنج کشیده و تغزلی دارد. تمام آثار او ریتمی پرشور و هیجان و کیفیت صوتی بسیار خاصی دارند. برامس به رنگهای صوتی تیره و غنی علاقه داشت و در آثار ارکستریاش با هنرمندی تمام گروههای گوناگونی از سازها را با هم میآمیخت. بااین همه اما باز هم درک آثار برامس در زمان خودش بهراحتی محقق نشد؛ سمفونی چهارم او در اولین شب اجرا با دست و سوت حضار مورد تمسخر قرارگرفت و چندوقت بعد، یکماه پیش از مرگ برامس، موقع اجرا هر موومانش با کفزدن و فریاد حضار تحسین شد. «رقص پنج مجار» یکی از فراموشنشدنیترین آثار برامس است که قطعا به گوشتان آشناست، بهویژه اگر مخاطب جدی سینما باشید؛ در فیلم «دیکتاتور بزرگ»، چارلی چاپلین در صحنه اصلاح صورت مشتری، چنان حرکات دستش را با این قطعه تلفیق میکند که بهنظر میرسد برامس رقص پنج مجارش را فقط برای این فیلم ساختهاست. آشنایی با یک ویولنیست مجار باعث آشنایی برامس با موسیقی فولکلور مجارستان و خلق مجموعه شگفتانگیز رقصمجار شد. با شنیدن این قطعه سرخوشانه و سرشار از بازیگوشی، بقیه روز را با حال خوب سپری کنید.
منبع این پرونده: کتاب «درک و دریافت موسیقی» نوشته «راجر کیمیین»، ترجمه «حسین یاسینی»