- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجت الاسلام حسینی قمی درباره اهمیت حق الناس و برگرداندن پول قرض گرفته شده گفته اند:
کسی خدمت امام جواد(ع) رفت و گفت: «دلم میخواهد چند وقتی بروم مکه زندگی کنم و در جوار خانه خدا اقامت کنم ولی به مردم هم بدهی مالی دارم. شما چه می فرمایید؟ بروم یا بایستم و بدهی مردم را بدهم؟» حضرت فرمودند: «اول برو بدهیهایت را بده و کاری کن وقتی که از دنیا میروی به کسی بدهکار نباشی زیرا مومن، خیانت نمیکند.» یعنی اگر من به مردم بدهکار باشم و به دنبال کارهای خیر و مستحبی بروم، کربلا و مشهد بروم، اگر زمان پرداخت قرض مردم رسیده است و طلبکار طلبش را خواسته است، اگر قرض مردم را ندهم و مالم را صرف کار مستحبی کنم، خیانت کرده ام.
منبع: تارنمای سمت خدا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
محمد علی ندائی- نمازگزار باید به هر مقدار که می تواند حتی با تکیه دادن به دیوار و امثال آن بایستد. اگر شخص می تواند حمد و سوره را ایستاده بخواند و رکوع را نمی تواند، می تواند پس از حمد و سوره بر روی صندلی بنشیند و اگر تنها هنگام تکبیرة الاحرام می تواند بایستد؛ باید چنین کند اما از همان ابتدا نمی تواند روی صندلی یا زمین بنشیند و نماز بخواند. حضرت آیت ا... خامنه ای در استفتایی در این باره چنین فتوا داده اند:
سوال: این جانب از مدتی پیش دچار کمر درد و دیسک کمر شده ام و مدتی است که بر اثر فشارهای ناشی از کمر درد از ناحیه هر دو زانوی پا نیز دچار مشکل شده ام به گونهای که پزشک متخصص تأکید کرده به هیچ عنوان نباید زانوهایم را خم کنم. با توجه به مشکل به وجود آمده نمازم را به طور ایستاده به سختی میتوانم بخوانم که این کار باعث تشدید کمردرد و زانو دردم میشود. از چند نفر نیز سؤال کردم که گفتند هر طوری که راحت هستم نماز بخوانم؛ بنابراین خواهشمند است برای ادای صحیح نماز، راهنمایی لازم را بفرمایید.
جواب: در فرض مرقوم، اگر بتوانید با تکیه به دیوار یا عصا ایستاده نماز بخوانید، باید بایستید و در صورتی که ایستادن حتی با تکیه دادن موجب تشدید بیماری یا مشقت شدید باشد، نماز را نشسته بخوانید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
به شدت نیاز داشتم با کسی حرف بزنم. تلفن رو برداشتم تا شماره ای بگیرم اما هیچ کس رو نداشتم، دفترچه تلفن من پر از اسم های جورواجوره، اما وقتی دنبال کسی می گردم تا بتونم چند کلمه ای باهاش حرف بزنم، می بینم که به صورت مفتضحانه ای هیچ فردی رو ندارم و اون اعدادی که جلوی اسم ها نوشته شده مثل اعدادی که روی یه چک بی محل نوشته شده باشه، بی ارزش اند!
برگرفته از کتاب «قهوه سرد آقای نویسنده» اثر روزبه معین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دلخوشم با نفسی، حبه قندی
چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه دنیایی
دلخوشی ها کم نیست
دیده ها نابیناست
کیوان شاهبداغی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با نگاه طنز، زیر هر تصویر، کلمه معناداری نوشتیم. بعدش هر حرف الفبا رو به علامتی تبدیل کردیم. شما بگین کلمات چی هستن! پاسخ رو تا ساعت 23 فقط به خط اختصاصی 300072252 پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای کسانی واریز می شه که پاسخ صحیح 3مسابقه پیاپی رو فرستاده باشن. پاسخ در ستون «ما و شما»ی بعدی! متن کل پیامک های رسیده در وب سایت!
ته چین مرغ دوست داشتنی!
سلام. چند تا پیامک بخونین:
* 191...09159: خفن جان سلام. بعضی تصاویرتون قشنگ، بعضی قشنگ تر، بعضی قشنگترین، اما بعضی تصاویرتون مثل «ته چین مرغ» باعث میشه آدم از خنده به دل درد بیفته. دست مریزاد .
* 679...09157: بابا استریپ جان! باز این دفعه خیلیییییییی خفن بودیا! پدرم در آمد!
* 441...09369: دلتون برامن تنگ شده بود؟رفته بودم مسافرت گوشیم گم شد.(بزرگ خفن)
* 278...09356: سلام. خسته نباشید. ممنون از مسابقه خوبتون، مخصوصا این شماره170 واژه های دوم وسوم مثل مسابقه های قبلی خیلی آسون بود،دیگه داشت یکنواخت میشد ولی این واژه اول نیم ساعتی وقت گرفت تاپیداش کردم.باتشکر. پاسخ مسابقه شماره170: ته چین مرغ / تیمور / پرتاب کردن
طراح: محمدمهدی رنجبر
تصویرساز: سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خانه ما در بولواری بود که از وسط اش جویهای بزرگ آب رد میشد و درختهای سالخورده داشت. جمعه ها تقریبا نصف مردم شهر وسط بولوار بودند؛ روی زیرانداز، زیر درخت توت! ما هنوز هم در همان بولوار زندگی میکنیم و همانطور که حدس میزنید الان دیگر هیچ نشانی از جوی آب و درخت در آن نیست. اما نگران نباشید، قرار نیست از حسرت روزهای خوشِ گذشتهام برایتان بنویسم؛ چون اصولا معتقدم غصهخوردن برای چیزهایی که نقشی در از دسترفتن شان نداشتهام، بیهوده است؛ غیر از اینکه حواسم به گذر زمان و اقتضائات و الزاماتش هم هست. یادم میآید آن اوایل، وقتی برای اولینبار، سرِ راهم یکی دوتا فستفود و کافیشاپ دیدم، حسابی ذوقزده شدم و بالا و پایین پریدم؛ چون دیگر لازم نبود برای خوردن یک ساندویچ یا یک فنجان قهوه تا آن سر شهر بروم. حالا اما مدتهاست که هیچ چیز در این بولوار قدیمی ذوقزدهام نمیکند. نه که دیگر خبری از فستفود و کافیشاپ جدید نباشد، بلکه دقیقا به این دلیل که هر روز شاهد افتتاحِ یک فستفود و اسلوفود و فینگرفود و قهوه بیرونبر و اِسموتیبار و مانند اینها هستم. این اتفاق محدود به منطقه زندگی من نیست، شما هم احتمالا متوجه حمله بیامان خوراکیها و نوشیدنیها به محلِ زندگیتان شدهاید! من الان دیگر هرجای شهر که باشم میتوانم خیلی راحت دلی از عزا دربیاورم، امکان ندارد چیزی هوس کنم و بهش نرسم. هنوز اما برای رفتن به سینما و نگارخانه و فرهنگ سرا و کتابخانه و کتابفروشی باید تا آن سرِ شهر بروم. نمیدانم کجا خواندم که بیشترین و بارزترین تصویر از هر شهر، نشاندهنده علاقه و نیاز ساکنان آن شهر است. من اینروزها وقتی چشمهایم را میبندم و خیابانها و کوچههای شهر را در ذهن تجسم میکنم، تنها تصویری که میبینم این است؛ جایی برای خوردن و نوشیدن! و آیا این تمام علاقه و نیاز ما و تنها خواسته ما از شهرمان است؟ و این آیا همان تصویری است که ما دوست داریم دیگران ما را به آن بشناسند؟
الهه توانا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حرکت آکروباتیک مرگبار یک موتور سوار!
* این ها که تو فیلم ها عصبی می شن، اشتهاشون کور می شه، گرسنه میرن می خوابن. غلط کردن! من هر وقت عصبی می شم اون طرفی رو هم که اعصابم رو خرد کرده میخورم!
* خداییش چهار تا فصل برای یک سال خیلی کمه. تا میاد یکم پوستمون کلفت شه، سریع میره فصل بعد!
* قشنگ مشخصه دنیا کمین کرده ببینه کِی حالت خوبه؟ همون موقع حالت رو بگیره.
* وقتی کارمند می شی با دو تا انتظار گره میخوری که دایم همراهت میمونه، اولی کی آخر هفته می شه؟! دومی کی سر ماه می رسه؟!
* خوش به حال نسل جدید که متن آهنگ رو تو گوگل میزنن، کامل و درست می خوننش. ما کل ترانه رو اشتباه میخوندیم، بعدها که درستش رو فهمیدیم، کاملا خرد شدیم!
* به من گفتن اولین قدم واسه شنا نترسیدن و رها شدنه ولی وقتی پریدم رو آسفالت و سرم شکست، فهمیدم اولین لازمه آبه!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رفع دیسک کمر با چکش!
آدیتی سنترال/ یک زن مالزیایی به نام «رادی حسن» روش غیر معمولی را برای درمان دیسک های کمر به کار می بندد. این روش هر چند بسیار خشن به نظر می رسد اما موجب درمان بیماران می شود. او به جای این که از عکس های MRI برای تشخیص محل مهره آسیب دیده کمک بگیرد، با استفاده از دستش و لمس ستون فقرات، مهره آسیب دیده را پیدا می کند و بعد با چکش و چوب و ضربه زدن مهره را درمان می کند!
کنسرت 8 ثانیه ای!
آدیتی سنترال/ یک گروه موسیقی در توکیو، طرفداران شان را با کنسرت جدیدشان شوکه کردند! این گروه که به تازگی در میان جوانان مشهور شده است، کنسرت رایگانی را برگزار کرده بود که با استقبال تعداد زیادی از طرفداران مواجه شد اما در اوج ناباوری طرفداران، از زمانی که گروه مورد علاقه شان روی صحنه برای اجرا ظاهر شدند تا زمانی که کنسرت به پایان رسید، فقط 8 ثانیه طول کشید! این گروه اعلام کرده است که جدیدترین آهنگ آن ها فقط 8 ثانیه است!
بزرگ ترین شیء کادو شده در دنیا!
گینس ورلد رکورد/ شرکت «ولوو» برای این که از جدیدترین تریلی اش رونمایی کند، دست به ابتکار جالبی زد. این شرکت تصمیم گرفت تا با بسته بندی این محصول غول پیکر جدید، رکورد جدیدی را در گینس ثبت کند. این تریلی بزرگ به کمک پسر بچه ای که یکی از طرفداران پر و پا قرص ولوو است، بسته بندی شد. کارشناسان گینس اعلام کرده بودند که برای ثبت این رکورد، بسته بندی روی خودرو، بدون دخالت هیچ وسیله ای و با کمک دست باید باز شود و جعبه اصلی بعد از باز شدن، هیچ آسیبی ندیده باشد. این جعبه با ابعاد 80 در 14 در 18 ساخته شده بود.
تلاش جالب برای مقابله با نژاد پرستی!
آدیتی سنترال/ مادر بزرگ 71 ساله آلمانی، «ایرمیلا اسچیم» 31 سال است که همه زندگی اش را وقف پاک کردن شعارهای افراطی نژاد پرستان آلمانی از در و دیوار شهرش کرده است. او در تمام این سه دهه با افشانه تمام شعارهای نازی ها و نژاد پرست های آلمانی علیه نژادهای دیگر را از دیوارها پاک کرده و بارها از سمت فرقه های افراطی به مرگ تهدید شده است. هر چند این کار ارزشمند جایزه های صلح بسیاری را برای او به ارمغان آورده اما چندین بار به دلیل تصرف در ملک شخصی دیگران، بازداشت و جریمه شده است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فعال شدن یک کوه آتش فشانی در ناپل ایتالیا که بسیار نزدیک به شهر است، عکس از خبرگزاری فرانسه
سوارکاری با دو اسب در حاشیه یک جشنواره در روسیه، عکس از اسپتنیک نیوز
پوشش جالب یک پسر هندی که فروشنده خیابانی گل و سبزی است، عکس از گاردین
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چند روز بود کاملیا خانم مگفت برم خرید. نه که از خرید کردن خوشُم نیه، موضوع ای بود که قرار بود با مادرش برم. زبونُم لال از بیرون رفتن با مادر عیال فرار نِمکردُم، از عوارض بعدش خوف داشتُم. از چرخ زدن تو کل مُغازهها و مرکز خریدهای شهر گیریفته تا ای که بعد از خرید رنگش مقبول نِبشه و اندازه نِبشه و صد بار دگه برِم عوض کنِم و پس بدم و با فروشنده چک و چانه بزنِم. بالاخره به ضرب و زور ما ره گیر انداخت و گفت د یالا بزن برِم. چارهای نِبود. از مو به شما نصیحت، در زندگی مسائلی هست که ازش فراری نیست، پس سعی کنن خیلی قیشنگ خودتانه به دست او مسائل بسپرِن و یَگ چیزی از توش دربیارِن که بشه ازش لذت برد. مثلا خودُم گوشیمه شارژ کرده بودُم و چند تا بازی خوب هم رِخته بودُم که تو مراسم خرید امشب، همه ره به مرحله آخر برسونُم، دم در مغازهها و تو ماشین!
طبق معمول از زیست خاور شروع کردم. به مصیبت یَگ جای پارک گیر آوردُم و گفتُم خوش آمدن! عیال گفت: «یعنی چی؟» گفتُم: «مو یَگ کم کار درُم، همینجی ممانُم، شما با خیال راحت تا پاسی از شب دورتانه بزنن و برگردن، در خدمتُم!» مادر عیال گفت: «پسرم خودت رو کار داریم. پاشو بیا.» گفتُم: «او چیزی که کارش درن همراه گل دخترتان هستش، رمزش هم سال تولد خودشه!» کاملیاخانم گفت: «لوس نشو، به قول خودت وَخه!» قربونش برُم نقطه ضعف مو ره مِدنه که اگه به لهجه خودُم حرف بزنه، هیچ رقمه نِمتنُم حرفشه زمین بندازُم. مخصوصا اگه یَگ لبخند مَکش مرگ ما هم بزنه که دگه حاضرُم جونُم هم فداش کنُم.
پامانه گذاشتِم تو پاساژ و خودمه سپردُم دست قضا و قدر. عجیب بود یَگ راست رفتن سر اصل مطلب و یَگ مغازه مخصوص. مادر عیال به فروشنده گفت همونا ره که دیده بودم بیارِن. آقاهه هم یَگ پیرهن و یَگ شلوار گذاشت رو میز. عیال گفت: «برو تو اتاق پرو ببین اندازه ته؟» اِنا حالا خوب رفت. همی جور چارشاخ مانده بودُم که خانم دکتر گفت: «برو پسرم، اینا رو برات دیده بودم، خواستم خودت بیای که اندازهات باشه.» عرق شرم به همه جونُم نشست. چقدر مو پشت سر ای فرشته حرف زده بودُم. از خودم بدُم میآمد که چقدر زود قضاوت کرده بودُم. گرچه پولشه خودُم دادُم و تا نزدیک نصف شب تو بقیه مُغازههای شهر چرخ زدم که برای خودشا چیزی پسند کنن، ولی خب!
آق کمال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* قسمت اختراعات عجیب ژاپنی ها بسیار جالب بود. لطفا از این موارد بیشتر چاپ کنید. ممنون. علیرضا، مشهد
* نمی دونم ملاک طنز بودن دیالوگ های «چی میگه؟» چیه؟ از نظر من بعضی از بی مزه هاش هم بامزه بود. مهدی، بجنورد
* لطفا ترسانک را واقعا ترسناک کنید و آن را بی پایان نگذارید.
* اختراعات ژاپنی ها خیلی جالب بود. خیلی خوبه برای هر چیزی اختراعی دارند. نوذری، مشهد
* اگر خانمم 5 قلو پسر بزاید، من هر 5 تای آن ها را به افتخار اسم آق کمال این گونه نام گذاری می کنم: کمال الدین، کمال الحق، کمال الملک، کمال الدوله و عبدالکمال!
* اگر جای امید به حرف های آقای حسین زاده بود که این قدر طنز آقای کاردار، شور و در عین حال پر طرفدار نبود.
* واقعا که داورهای ستون «چی میگه؟» از طنز اصلا سر در نمیارن!
* همسر عزیزم حسن جان، به خاطر تمامی زحماتت از تو سپاس گزارم. دوستدار تو، ملیحه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.