تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در محضر بزرگان
تعداد بازدید : 57
مراد از یاد خدا بودن چیست؟
حجت الاسلام حسینی قمی درباره اهمیت یاد خدا بودن نوشته اند:
شاید بعضی ها فکر کنند با یک ذکر زبانی همواره به یاد خدا هستند اما مراد از این ذکر چنان که امام صادق(ع) فرمودهاند نه فقط ذکر زبانی و لفظی است بلکه مقصود این است که وقتی گناه پیش میآید یاد خدا باشد، در حقیقت این یاد خدا باید بین او و گناه سدی ایجاد کند. خداوند در آیه 201 سوره اعراف می فرماید: «پرهیزکاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان شوند، به یاد خدا و پاداش و کیفر او میافتند و در پرتو یاد او، راه حق را میبینند و ناگهان بینا میشوند.» پس اگر انسان همیشه به یاد خدا باشد، وقتی در برابر شیطان قرار گیرد با یاد خدا چشم او باز میشود و وسوسههای شیطانی کاری از پیش نمیبرد.
منبع: تارنمای سمت خدا
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 47
فتو شعر
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک
تعداد بازدید : 87
مرگ مار خشمگین!
شبی ﻣﺎﺭ بزرگی ﺑﺮﺍی ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻛﺎﻥ نجاری می شود. همین طور ﻛﻪ ﻣﺎﺭ گشتی می زد ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭﻩ ﮔﻴﺮ می کند ﻭ کمی زخمی می شود. ﻣﺎﺭ خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ می شود ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ می گیرد ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﻮنرﻳﺰی ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ می شود. ﺍﻭ نمی فهمد ﻛﻪ ﭼﻪ اتفاقی ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ این که ﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ می کند ﻭ ﻣﺮﮔﺶ حتمی اﺳﺖ، ﺗﺼﻤﻴﻢ می گیرد برای ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ کند ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﺪ. ﺩﻭﺭ ﺍﺭﻩ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ هی ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ. ﻧﺠﺎﺭ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺁﻣﺪ روی ﻣﻴﺰ به جای ﺍﺭﻩ لاشه ماری ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺁﻟﻮﺩ را ﺩﻳﺪ ﻛﻪ فقط ﻭ ﻓﻘﻂ به خاطر بی فکری ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ است.
تارنمای یکی بود
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
غلط ننویسیم
تعداد بازدید : 72
بالطبع یا بالتبع؟
این دو واژه قید مرکب هستند و در تلفظ و معنی با یکدیگر تفاوت دارند. واژه «بالطبع» یعنی طبعا یا از روی طبع و واژه «بالتبع» یعنی در نتیجه. در نوشته های امروزی در بسیاری از موارد مشاهده می شود که این دو ترکیب را به جای هم به کار می برند که کاری کاملا اشتباه است.
برگرفته از کتاب «غلط ننویسیم» اثر «ابوالحسن نجفی»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حکایت
تعداد بازدید : 86
باید بندگی خدا کرد
ابومنصور سامانی، وزیر سلطان طغرل بود. عادت داشت پس از نماز صبح بر سر سجاده نشیند و دعا کند تا آفتاب طلوع کند، آن گاه به خدمت سلطان می رفت. صبحگاهی از طلوع آفتاب برای امر مهمی، سلطان کسانی را به طلب وزیر فرستاد. آنان آمدند و او را به حضور خواندند. وزیر چون ادعیه و ذکرهایش تمام نشده بود، به فرمان شاه التفات نکرد و به دعا و مناجات ادامه داد. آنان نزد سلطان آمده و وی را از بی توجهی وزیر آگاه کردند. وزیر چون دعایش تمام شد، به خدمت سلطان آمد. سلطان با نهایت خشم و غضب گفت تو را چه شده که به گفته ما اعتنا نمی کنی و چون فرمان ما به تو رسد تأخیر می اندازی؟ وزیر گفت شاها، من بنده خدایم و چاکر شما. تا از بندگی خدا فارغ نشوم، به چاکری نتوانم پرداخت. این کلمه در سلطان چنان اثر کرد که گریان شده و وزیر را تحسین نمود و گفت بندگی خدا را بر چاکری ما مقدم دار تا به برکات آن، سلطنت ما پابرجا باشد.
برگرفته از کتاب «داستان هایی از خدا»، نوشته «احمد میرخلفزاده»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اندکی صبر
تعداد بازدید : 60
قانون جاذبه!
سیب از درخت فرو افتاد
و من به جاذبه تو
اندیشیدم
عباس کیارستمی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خفن استریپ
تعداد بازدید : 114
مسابقه شماره 164
با نگاه طنز، زیر هر تصویر، کلمه معناداری نوشتیم. بعدش هر حرف الفبا رو به علامتی تبدیل کردیم. شما بگین کلمات چی هستن! پاسخ رو تا ساعت 23 فقط به خط اختصاصی 300072252 پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای کسانی واریز می شه که پاسخ صحیح 3مسابقه پیاپی رو فرستاده باشن. پاسخ در ستون «ما و شما»ی بعدی! متن کل پیامک های رسیده در وب سایت!
پیام ناراضیان از خفن استریپ!
سلام.
امروز چند تا از پیامک های افراد ناراضی از خفن استریپ رو سوا کردیم بخونین:
* 645...09155: خفن جان فامیلهاوآشناهات تموم نشدن هنوز؟! بخداماازدوستات هستیم یکی دوجایزه هم به دوستات بده جای دوری نمی ره فقط نگاه کن ببین چندتاجواب درست فرستادم خجالت هم خوب چیزیه!
* 927...09156: پاسخ مسابقه 163: تریلی. آبادی. درخوربودن. «آبادی» کمی ایراد داره. چون A بصورت «ای» تلفظ میشه نه «آ» باز نگین حیثیتمون رفت زیر سوال!
* 646...09384: مشخصه چقدر از هرز گویی پرهیز می کنید! واسه همینه که بیشتر از یه ساله دیگه هیچ جوابی نمی فرستم. چون از هرز گویی هم رد شدین و کار رو به بی شخصیتی رسوندین! واسه همین دیگه از خودم شرم میکنم همراه تون باشم.
فعلا!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ترسانک
تعداد بازدید : 96
خبر اشتباهی
سرم درد می کرد، نمی دونستم چطوری سر حرف رو با همسرم باز کنم. کلید رو انداختم توی در. خداخدا می کردم خونه نباشه. نیاز داشتم مقدارکی تو خودم باشم. از بد حادثه مثل همیشه با انرژی و خندون جلوم ظاهر شد. این حس خوبش و لبخندهاش آزارم می داد، اونم با حالی که من داشتم. کیفم رو از دستم گرفت و گفت: «ناصر زود باش برو دستات رو بشور و بیا که بابا مامانم از شهرستان اومدن دیدنمون.» یخ کردم. تنم مورمور شد. آخه چند دقیقه قبل از این که برسم خونه برادر خانمم بهم زنگ زد و گفت: «پدر و مادرم توی راه تصادف کردند...»
قاضی: « برای همین تو هم فکر کردی فیلم ترسناک داری می بینی و با روح طرفی گلدون رو زدی تو کله پدر خانمت! به همین راحتی؟ فکر نکردی شاید برادرخانمت با یک غرضی شایدم اشتباهی این خبر رو به تو داده؟»
سیدمصطفی صابری
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 106
دور دنیا
دهکده ای که در آن عکاسی ممنوع شد!
آدیتی سنترال/ دهکده ای دور افتاده در دامنه کوه های آلپ به قدری زیباست و مناطق بدیعی دارد که عکس برداری از آن توسط مسئولان ممنوع شده است! این دهکده با داشتن منظره زیبایی از کوه های آلپ، آن چنان زیباست که انتشار عکس های آن در شبکه های مجازی باعث افسرده شدن و حسودی دیگران می شود! البته مسئولان گردشگری این دهکده به این بهانه می توانند مبلغی را به عنوان هزینه عکاسی از گردشگران بگیرند!
رکورد عجیب یک پیرمرد بعد از 2 بار پیوند قلب!
گینس ورلد رکورد/ «گاستونیا» پیرمرد 78 ساله اهل ایالت کارولینای شمالی در آمریکا به تازگی رکورد عجیبی را به نام خودش ثبت کرد. او پیرترین فردی است که با دو عمل پیوند قلب همچنان زنده و سالم به فعالیت هایش ادامه می دهد! بیماری قلبی حاد در خانواده او بسیار شایع بود و هر سه برادرش را در سنین جوانی به دلیل مشکل قلبی از دست داده است اما خودش یک بار در 37 سالگی و بار دیگر در 45 سالگی عمل پیوند قلب انجام داده است و حالا در کهن سالی توانسته است با زنده بودنش، این رکورد عجیب را در کتاب رکورد های گینس ثبت کند!
بزرگ ترین توپ بادی دنیا!
گینس ورلد رکورد/ شرکت تولید پویانمایی «پارموننت پیکچرز» که در لندن مستقر است، به تازگی با تولید بزرگ ترین توپ بادی ساحلی در دنیا نامش را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کرد! این توپ غول پیکر 20 متر قطر دارد و توسط کارشناسان رکورد های گینس به عنوان بزرگ ترین توپ ساحلی دنیا، تایید شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 117
دنیا به روایت تصویر
یک زن در حال جمع آوری گل های نیلوفر آبی در دلتای رود مکونگ در ویتنام، عکس روز nationalgeographic
مسابقات خانوادگی دویدن در کف و حباب در پکن، عکس از شینهوا
مسابقه خوردن سریع تر یک کیلو ماده غذایی در مرکز خریدی در بانکوک تایلند، عکس از تلگراف
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 96
زندگی سلام
* مربی والیبال تیم ملی یک ساعت خودش رو می کشه و حرف می زنه، بعد مترجم می گه: ماشاءا... همین خوبه، برید تو زمین!
* زولبیا تو جعبه زولبیا بامیه نقش نخود تو ظرف آجیل رو داره.
* اگر قرار باشه بین خوابیدن و درس خوندن واسه امتحان انتخاب کنم ترجیح می دم پتوم گلگلی باشه!
* دوغ ها وقتی می خوان بگن یکی باتجربه است می گن فلانی گرما دیده است!
* امروز کولرمون مثل دکترها اومد پیشم، گفت که متاسفم ما هر کاری از دستم برمی آمد انجام دادیم ولی خیلییییییییی گرمه!
* سختتر از دست دادن با کسی که از دستشویی اومده بیرون و دستاش خیسه، دست دادن با شخصیه که از دستشویی اومده بیرون و دستاش خشکه!
* اگر جایی کاری از دستت برمیاد برای کسی بیمنت و بی توقع انجام بده براش، یک جایی که اصلا فکرش رو نمی کنی برمی گرده بهت.
* کاش تو خونه وقتی دنبال یک چیزی می گشتی، می تونستی با Ctrl+f پیداش کنی!
* مشورت فقط اون جاش که شاگرد بنا بهت می گه برو دانشگاه، دانشجوی ترم هشت کارشناسی بهت می گه برو سر کار!
* با این یارو بدل مسی مصاحبه کردند می گه من به همه می گم واسه چیزی که می خوان تلاش کنن! آخه داداش تو چه تلاشی کردی دقیقا؟!
* یک روز چند نفر که کسی بغلشون نمیکرد و از این قضیه ناراحت بودن جمع شدن و یک ورزشی درست کردن به اسم والیبال!
* بعد از گز بستنی و سوهان بستنی، نون خامهای بستنی هم روانه بازار شد! با همین فرمون منتظر تیرچه بلوک بستنی و چهار شاخ گاردان بستنی باشید!
* بدن آدم یک جوری طراحی شده که وقتی دانشجو می شی یه آنزیمی تو خونِت ترشح می شه که از سوسیس و تخممرغ لذت چند برابر می بری!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دیدگاه شما | 1 نظر
تعداد بازدید : 90
تلگرام
ایده: مجید حسین زاده
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 67
ما و شما
گزارش درباره پنیرهای فرانسوی بسیار جذاب بود اما ای کاش یادی می شد از پنیرهای خوشمزه و محلی کشورمان که دارند فراموش می شوند، مانند پنیر کردی خشک خراسانی و ..
* واقعا جناب آذری، فرد روشنفکری هستند که اسم ارغوان را برای دخترشون انتخاب کردند. آفرین بر ایشون. من تمام عمرحسرت این رو می خورم که همسرم حتی نظر من رو برای انتخاب اسم دخترامون نخواست.
* مطلب تون درباره حلیم که توش پشم گوسفند زدن، خنده دار بود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 76
تا حالا دقت کردین
ایده و اجرا: صابری، مرادی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کله چغوکی
تعداد بازدید : 37
آق کمال بعد از افطار ورزش میکند
بعد از افطارها عین گوله توپ میافتُم یَگ گوشه و به سختی نفسُم بالا مِیه. افطاری چیزی هم نمخورُم، ولی نِمدنُم چرا ایجور گَنس مُرُم. اگه کاملیاخانم حال دِشته بِشه و به زور مجبورُم کنه وَخزِم بِرِم کوهسنگی یَگ دوری بزنِم. چند روز از ماه رمضون گذشته بود که دیدُم ایجوری نِمشه. اگه همی راه ره ادامه بدُم آخر ماه باید بُکسلُم کنن ببرن سر کار. زنگ زدُم به مَسود رفیقُم: «او برنامه افطار تا سحرتان هنوز برقراره؟» واچُرتید. گفت: «بِری چی؟ کاری رفته؟» گفتُم: «نه یَره، چی کاری؟ مِخوام مویَم از امشب بیام.» همچی خوشحال رفت که انگار یَگ گوشی سِون براش خریدُم، یا بهش گفتُم وَخه بیا اینجی شله مِدن!
افطار ره سبک تر از همیشه خوردُم و نماز خواندُم و بدو رفتُم لباسامه از ته کمد کیشیدُم بیرون و حاضر رفتُم. عیال ماتش برده بود که چیکار رفته. پرسید: «خواب نما شدی؟ چی کار میکنی؟» با غرور گفتُم: «دارُم مرُم فوتبال!» چشم های کاملیاخانم چهار تا رفت. با پوزخند گفت: «اینا حالا خوب شد!» اِنا حالا خوب رفت! تکیه کلام مو رَم دوبله مُکنه به لهجه خودش. براش توضیح دادُم که بچه محلهای قدیممان هر سال بعد از افطار مسابقه گل کوچیک دِرن، از امشب مویَم مُرُم. خسته رفتُم از بس مثل خیک ماست افتادُم گوشه خانه. خندید و گفت: «ببینیم و تعریف کنیم. من که از خدا میخوام تو یه تکونی به خودت بدی، بلکه اون چربیهات هم یه تکونی بخورن!» حالا باز نگاه کن!
رسیدُم محله قدیممان. زمان بچگیمان وسط بولوار فوتبال بازی مِکردِم. بعدش شهرداری یَگ زمین ره محصور کرد و شد زمین ورزش. هرکی از بچهها که چشمش به مو میافتاد چهار شاخ مِماند. حال و احوال مِکردِم که مسعود هم رسید. یار کیشیدِم و بازی اول هم نوبت ما بود. یادُم نِمیِه آخرین بار کی پام به توپ خورده بود. دو دقیقه که گذشت حس کردُم چشمام سیاه تاریکی مِره. نفسُم بالا نمیآمد. قدم از قدم نِمتنستُم وردارُم. بعدش دیگه نفهمیدُم چی شد. چشم وا کردُم دیدُم رو مبل خانهمان دراز به دراز افتادُم، کاملیاخانم و مامان و باباش و مسود هم بالای سرُم نشستن. بقیهاش دیگه مهم نیست که چی آبرویی ازم رفت، مهم ایه که از فردا شبش بهم یَگ سوت بلبلی دادن که یَگ گوشه زمین راه برُم و بِری خودُم داوری کنُم، بلکه بدون مصدومیت و آبروریزی چربیهام آب بِره!
آق کمال
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.