یکی بود، یکی نبود
زیر گنبد کبود
قصهای بود که هنوز کتاب نداشت
غُصه داشت و خواب نداشت
قصه خط و رنگ میخواست
عکسای قشنگ میخواست
تا یه روز پرید تو حوض نقاشی
خودشو اونجا نوشت، کاشی به کاشی
ماهیا قصه رو وقتی شنیدن
زود براش عکسای رنگی کشیدن
قصه خوشحال شد و موند تو حوض آب
شد برای حوض و ماهیا کتاب!
شاعر: ناصر کشاورز