مجید حسین زاده- همه ما کم و بیش دچار روزمرگی شده ایم و از آسیب های آن احساس ناخوشایندی به ما دست داده است. احتمالا با خود فکر هم کرده ایم که کاش زندگی کمی از این بهتر بود، کاش لحظات شاد بیشتری را تجربه می کردیم و کاش ... اما این گونه نشده است. علیرضا عبدی، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی در گفت و گو با «زندگی سلام» به سوالات ما درباره روزمرگی پاسخ می دهد.
تعریف دقیق و علمی روزمرگی چیست؟
روزمرگی، اتفاقی نیست جز تکرار روزها بدون هیچ امید و اشتیاقی که باعث می شود انرژی و شادمانی خود را در دراز مدت از دست بدهیم و دیگر میلی به زندگی کردن نداشته باشیم. از این رو روزمرگی نوعی بیماری شناخته می شود که به «مرگ احساسات» معروف است. همچنین باید بگوییم وقتی انجام کارها شکلی کلیشه ای، یکنواخت و بدون تنوع پیدا کند و نوعی از پیشرفت توام با انگیزه، شوق و انرژی در آن وجود نداشته باشد، می گوییم روزمرگی رخ داده است.
چرا دچار روزمرگی می شویم؟
روزمرگی در مراحل مختلف زندگی به سراغ انسان می آید و در هر دوره مشخصات خاص و احیانا مشترکی دارد. کاهش شوق و انگیزه و لذت نبردن از زندگی و نداشتن شادی در زندگی به خاطر روزمرگی وجه مشترکی در دوره های مختلف زندگی انسان است. به عنوان مثال در دوره نوجوانی اگر فرد در پیدا کردن هویت انسانی خود با مشکل رو به رو شود، انگیزه خود را از دست می دهد. در دوره جوانی، جوانان به علت ناتوانی در ایجاد صمیمیت با انسان های پیرامون خود چه همسالان و چه سایر افراد جامعه به انزوا دچار می شوند و این شکل از زندگی آن ها را به سمت روزمرگی هدایت می کند.
علاوه بر جوانی در میانسالی و پیری هم دچار روزمرگی می شویم؟
به طور کلی، روزمرگی بیشتر در میانسالی به سراغ افراد می آید زیرا پدیده مولد و مفید بودن در این سنین یعنی ۴۰ تا ۶۰ سالگی بسیار حائز اهمیت است. اگر فردی به هر دلیلی توانمندی های لازم را در خود در این سن احساس نکند و با توده ای از آرزوهای سرکوب شده و برآورده نشده رو به رو باشد، اندک اندک روحیه و انگیزه خود را از دست می دهد و دچار زندگی یکنواخت و کسل کننده ای می شود.
چه افرادی با چه ویژگی های شخصیتی دچار روزمرگی می شوند؟
معمولا ۲ دسته از افراد بیشتر دچار یکنواختی و روزمرگی می شوند، یک دسته افرادی که انسان های کمال گرایی هستند و در رده شخصیت های وسواسی قرار می گیرند. این شخصیت ها در هر کاری وسواس فوق العاده ای به خرج می دهند و از این رو از انجام کارها لذت نمی برند. همچنین افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند و همواره احساس عذاب وجدان می کنند به جای کسب لذت های فردی، به سرعت دچار روزمرگی می شوند.
روزمرگی چه آسیب هایی به کیفیت زندگی ما وارد می کند؟
انسان گرفتار روزمرگی با مرگ خلاقیت مواجه است. تکرار مکررات و انجام کارهای هر روزه مانعی برای بروز ایده های نو می شود و به افسردگی و تنهایی منجر خواهد شد. طلاق را می توان از جهتی، نتیجه روزمرگی دانست. انسان گرفتار روزمرگی به شدت به دنبال تنوع طلبی است یعنی برای معنی دهی به زندگی از بیرون دست به اقدام می زند. نا امیدی و کسالت از دیگر نشانه های روزمرگی است. گرایش به مصرف گرایی، آسیب دیگر روزمرگی است. فرد، دیگر با رفع نیازهای سابق ارضا نمی شود و بر اساس اصل تنوع طلبی به خرید کالاهای جدید روی می آورد و با تولید نیاز در پی رفع خلاء موجود زندگی خویش است. در ضمن، بیشتر معتادان به مواد مخدر کسانی هستند که برای فرار از روزمرگی به کسب لذت های آنی روی آورده اند.
پس چرا انسان ها برای خروج از این شرایط تلاش نمی کنند؟
روزمرگی یعنی تکرار مکررات، یعنی همان وظایف و فعالیت های همیشگی را انجام دادن و این ها یعنی انس گرفتن به آنچه شناخته شده است، یعنی عادی و معمولی زندگی کردن و مستقر شدن در یک نگرش و فکر ثابت. ما به روزمرگی و شرایط موجود چسبیده ایم برای این که از دست دادن را دوست نداریم و می ترسیم که ضرر کنیم. ترس ازدست دادن، شدیدتر است از اشتیاق به دست آوردن! وقتی که در شرایطی هستیم که همه چیز برای ما مانوس است، احساس امنیت می کنیم اما ماجراجویی، با ریسک همراه است و هرکسی تحمل ریسک را ندارد.