- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حجتالاسلام والمسلمین قرائتی در تفسیر آیه 168 سوره مبارکه بقره با این مضمون که: «ای مردم! از آنچه در زمین، حلال و پاکیزه است، بخورید و از گام های [وسوسه انگیز] شیطان، پیروی نکنید. به راستی که او دشمن آشکار شماست.» نکاتی را مطرح کردهاند که در ادامه میخوانید: 1- شرط اساسی در مصرف، دو چیز است: حلال بودن، پاکیزه و دلپسند بودن.2- اسلام با بعضی ریاضتها مخالف است. 3- بهرهگیری از محرّمات و چیزهای پلید و ناپاک، پیروی کردن از شیطان است. 4- نیازهای طبیعی بشر، گاهی زمینهای برای انحراف و تسلط شیطان است. باید ضمن تأمین نیاز، به لغزشهای آن توجه داشت. 5- شیطان، انسان را قدم به قدم منحرف میکند، باید از همان قدم اول مواظبت کرد. 6- شیطان برای انحراف مردم، از راههای گوناگونی وارد میشود. 7- وادار نمودن مردم به استفاده از حرامها و بازداشتن آنان از نعمتهای حلال، نمودی از دشمنی آشکار شیطان است.
برگرفته از «تفسیر نور»، ج 1، ص 257
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
علیاصغر گرجیزاده رزمنده دلاور در کتاب خاطرات خود درباره روز سقوط جزیره مجنون نوشته است:
[شهید علی هاشمی] در حالی که پتویی پشت کمرش قرار میداد، گفت: «گرجی، از بیرون که وارد جزیره [مجنون] شدی، بوی شیمیایی را حس نکردی؟» گفتم: «چرا، اتفاقاً خیلی حس کردم.» لحظهای چشمانش را بست و گفت: «عراق امروز، اول صبح، یک آتش تهیه سنگین روی سرمان ریخت. بعد هم جزیره را از زمین و هوا شیمیایی زد. بچههای همه یگانهای جزیره شیمیایی شدهاند...»
... و هیچ روزی مثل آن روز وضعیتمان بههم ریخته نبود. صدای بیسیمها لحظهای قطع نمیشد. صدای فرمانده یگانها در خط مقدم به گوش میرسید که به نیروهایشان امر و نهی میکردند. برای لحظهای صدای بهنام شهبازی را شنیدم که به نیروهایش میگفت: «امروز روز مقاومت است. جزیره یادگار شهدای ماست. کوتاه نیایید!» علی برای لحظهای از حرف زدن ایستاد. گوشی بیسیم را فشار داد و به همه فرماندهان مستقر در جزیره گفت: «برادران! فقط و فقط مقاومت. این آخرین حرف من است.» و از آن سوی خط پاسخ آمد: «علی جان! ما ایستادهایم و به حرف شما عمل میکنیم. خیالتان راحت باشد.» دیگر خبری از کد و رمز نبود. همه آشکارا حرف میزدند.
برگرفته از کتاب «زندان الرشید» اثر محمدمهدی بهداروند
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در شش سالگی بینیمان را به ویترینِ واقعیت میچسبانیم. اما فقط برخی از جزئیات را میبینیم چون نفَسمان شیشه را بسیار بخارآلود میکند.
«بانوی سپید» اثر کریستین بوبن
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ما بیصدا مطالعه میکردیم
اما کتاب را که ورق میزدیم
تنها گاهی به هم نگاهی...
ناگاه انگشتهای «هیس!»
ما را از هر طرف نشانه گرفتند
انگار غوغای چشمهای من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!
قیصر امینپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
موزه هواپیماهای جنگ بین الملل دوم در آمریکا، عکس از خبرگزاری فرانسه
قدم زدن آرام یک مرغ دریایی در میانه بازی گلف در زمینی در ایالت «کالیفرنیا»ی آمریکا! عکس از خبرگزاری رویترز
شرکتکنندگان در یک مسابقه دوی خیریه برای کودکان در «توکیو» پایتخت ژاپن، لباس شخصیتهای یک پویانمایی را پوشیدهاند. عکس از آسوشیتدپرس
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روش جالب فرار از ترافیک!
آدیتی سنترال/ «گابریل هورچر» یک کتابدار 71 ساله آمریکایی، 15 سال است که راه جالبی را برای فرار از ترافیک سنگین شهر انتخاب کرده است. سال ها پیش وقتی او برای یک کار اورژانسی در ترافیک سنگین شهر گیر افتاد، تصمیم گرفت تا رودخانه ای را که موازی با بزرگراه اصلی شهر بود برای عبور و مرور انتخاب کند. از همان روز تاکنون، او هر روز فاصله 5 مایلی تا محل کارش را قایقرانی می کند! او با این کارش عده زیادی را تشویق به قایقرانی به جای رانندگی کرده است.
مدرسه ای برای بچه مایه دارها!
آدیتی سنترال/ «جاناتان کبان» سرمایه گذار معروف آمریکایی، به تازگی پروژه جدیدش را برای ساخت مدرسه ای مخصوص بچه پولدارها آغاز کرده است. در این مدرسه قرار است روش زندگی به سبک پولدارها از جمله مصرف انواع خاویار، انتخاب مناسب ترین چرم برای جت خصوصی و... به بچه ها آموزش داده شود! دیگر برنامه های درسی شامل «مدیریت صفحات اجتماعی»، «مدیریت اقتصادی»، «حمل و نقل هوایی خصوصی» و «نکات آموزشی خرید الماس و طلا» می شود!
فراموشی 30 ساله!
اسکای نیوز/ «ادگار لوتین» مرد کانادایی که 30 سال پیش گم شده بود، ناگهان هویتش را به یاد آورد و به خانه بازگشت. او در 21 سالگی پس از اقدام ناموفق به خودکشی، از خانه خارج شده بود و هرگز بازنگشته بود. خانواده اش که در تمام این سال ها فکر می کردند او یا کشته شده یا خودکشی کرده است، ناگهان غافلگیر شدند. گویا او بعد از خروج از خانه در خیابان تصادف می کند، سرش ضربه می بیند و دچار فراموشی می شود؛ فراموشی که 30 سال طول کشید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گفتم که: «نباشد اثرت را ریشه هم نیست به فیلمنامهات اندیشه»
با خنده به من گفت که: «در این پیشه اینها همه کشک است، بگو از گیشه!»
***
دارد روی سن حال و هوای ویژه بازیگر ما، ناز و ادای ویژه
این گونه و بینی و لب اینگونه نبود دست تو درست، جلوههای ویژه!
***
مامانی گفت یک سوپراستارم! بابایی گفت آکتوری قهّارم!
کی چشم به سیمرغ بلورین دارم؟ امسال پی جایزهی اسکارم!
سعید سلیمانپور ارومی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اسماعیل فریدونی - در اصطلاح خوشنویسی به اثر زیر، «قطعه» گفته می شود. در قطعه ها، زوج بودن کلمات و در این اثر، قرار گرفتن دو کلمه علی(ع) در بالا و پایین به صورت کشیده و قرار گرفتن دو کلمه قرآن در بین آن ها و چیدمان اطراف، خواننده را به دقت وا میدارد و مقایسه کلمات همسان، به بیننده حظ بصر می بخشد.
خط: سیدمحمدرضا حسینی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* حتماً شده که گوشی رو بزنی توی شارژ بعد یادت بره شارژر رو اونور بزنی به برق، بعد از 4-3 ساعت میای، قلبت می شکنه، دیگه هیچ وقت اون آدم قبلی نمی شی!
* ایتالیایی ها یه برج دارن به اسم برج پیتزا.یه برج بسازیم اسمش رو بذاریم برج قرمه سبزی تا کم نیاریم!
* یه بار سوار تاکسی شدم راننده گفت امروز درباره راه حل سیاسی بحران سوریه تحلیل میکنم حوصله اش رو داری سوار شو نداری برو بیرون!
* پیاده شدن از مترو دقیقا مثل شنای قورباغه میمونه باید جمعیت جلوی در مترو رو بشکافی تا بتونی پیاده شی!
* این «sghl» رو به نظرم باید به عنوان «سلام» قبول کنیم!
* وجدانا اگه دونفری دم ورودی یه جایی تعارف می کنین، حواستون باشه یه لشکر آدم پشت سرتون علاف نباشن!
* یه اصلی هم هست که با توجه به سرعت جایگزین یابی، بهش میگن اصل عدم قطعیت مجردها!
* اگه بخوایم عدالت رو درباره اینایی که میگن «تل گرام» اجرا کنیم، قطعا باید بندازیمشون جلوی گرگای گرسنه!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آتشسوزی وسیعی در مجاورت دامداری بزرگی در حومه شهر لندن به وقوع پیوست. به نزدیکترین آتشنشانی شهرک اطلاع داده شد. وسعت آتشسوزی به حدی رسید که به صاحب دامداری برای جلوگیری از سرایت آن به جاهای دیگر، پیشنهاد دادند از گروه آتشنشان داوطلب محلی کمک گرفته شود. با وجود تردید در توانایی این گروه، به آنها نیز تلفن زدند و درخواست کمک کردند.
گروه داوطلب با یک ماشین آتشنشانی از ردهخارج و قدیمی از راه رسید و یک راست به قلب آتش زد و درست در مرکز شعلهها متوقف شد. افراد داوطلب از ماشین بیرون پریدند و با شتاب و سراسیمه با لولههای مخصوص دورتادور خود را آبپاشی کردند. در زمان کوتاهی، با خاموش شدن مرکز آتش، از شدت آن کاسته شد و با دو قسمت شدن آتش، مهار و خاموش کردن آن امکانپذیر شد.
پس از مهار کامل آتش، صاحب دامداری که تحت تأثیر کار داوطلبان قرار گرفته بود و از این که آتشسوزی به املاکش سرایت نکرده بود، بسیار خوشحال بود، برای قدردانی چکی به مبلغ 1000 دلار به گروه داوطلب اهدا کرد. خبرنگار روزنامه محلی که از ابتدا در محل آتشسوزی حضور داشت، از سرگروه داوطلبان پرسید: «حالا با این پول چی کار میکنین؟» سرگروه جواب داد: «معلومه دیگه، همین اول باید ترمز اون ابوقراضه رو درست کنیم!»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
وقتی در دنیای مجازی غرق می شویم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چند جمله هست که اگر هفتهای یک بار آنها را از زبان مسئولان نشنویم، نگران میشویم که زبانم لال چه مشکلی برایشان پیش آمده که این هفته یادشان رفته این موضوع را در نشست خبری بیان کنند. مثلاً «قیمت فلان افزایش نخواهد یافت» یا «فلان مورد تکذیب میشود» و یا «فیلترینگ هوشمند آغاز به کار خواهد کرد». از وقتی که وبلاگها برو بیایی داشتند و «وبلاگنویسان» کلاسی به اندازه مهندسان ایرانی ناسا و گوگل و مایکروسافت داشتند و عدهای جوان از شکستهای عشقی و کلکل شهرآورد سرخابیها مینوشتند و عکس کشتی یونانی کیش را در وبلاگهایشان میگذاشتند و برای هم کامنت مینوشتند که «وبلاگ زیبایی داری، به وبلاگ منم سر بزن»، یا عدهای شبانهروز با «یاهو مسنجر» چت میکردند و شکلک جدید کشف میکردند و برای هم میفرستادند، از همان زمانها قرار بود فیلترینگ هوشمند شود. ولی نه تنها هوشمندی ندیدیم که حتی روز به روز ضریب هوشی فیلترها کمتر و کمتر شد و به سمت فیلترینگ کندذهن میل کردند!
طبق اخبار این روزها برای اینستاگرام و تلگرام هم قرار است فیلترینگ هوشمند به مناقصه گذاشته شود. حالا خوب است مناقصه است و مزایده نیست، چون عکس چهار تا گربه، ابر قلقلی، فنجان قهوه با کف شکل قلب و پایی که کنارش یک برگ چنار است، با چندتا کانال که پر است از جوک کپی، عکس فتوشاپ و کلیپ مسخرهبازی که دیگر ارزش این همه دنگ و فنگ و هزینه ندارد. به حال خودشان رهایشان کنند، با این سرعت اینترنت کمکم کاربرانشان پیر میشوند و از حرص دق میکنند و بازار آنها هم کساد میشود میروند پی کارشان!
علیرضا کاردار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رفیق خانه و گرمابه و گلستانم، کامران فانی به یادم انداخت که یک روز شادروان ابراهیم پورداوود در سر کلاس ماجرای کژتابیدار جالبی تعریف میکرد. میگفت: در زمانی که در جوانی مقیم پاریس بودم، روزی به مناسبتی در محفلی، قصیدهای به فارسی میخواندم که ردیفش «نمیدانم» بود. وقتی که قصیده را به پایان رساندم، مادموازلی از میان شنوندگان از من به فرانسه پرسید «نمیدانم» یعنی چه؟ من هم به فرانسه جوابش دادم «نمیدانم»!
برگرفته از کتاب «کژتابیهای ذهن و زبان» اثر بهاءالدین خرمشاهی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد. پرویز شاپور
* با آن که وسط زمستان بود خونش به جوش آمد.
حسین آروند
* برف، کارتنخواب را رو سفید کرد. آمنه کریمی
* آدمبرفی از خجالت دیدن خورشید آب شد. آمنه کریمی
* زمستان برای بهارنارنجها طولانیتر است. سوده عباسی
* زمستان سر خیلیها را کلاه گذاشت. سهراب گلهاشم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* این مطالب جالب «زندگی سلام» رو از کجا میارین؟! دمتون گرم. حمید اردکانی
* از خانمم تشکر میکنم با این که من از همسر اولم که فوت کرده، دو بچه دارم، آنها را از دو بچه خودش بیشتر دوست دارد. حسن، جغتای
* وقتی در صفحه «همشهری سلام» شعر از امیرحسین خوشحال نمیبینم خیلی خوشحال می شم! لطف میکنید اگر همیشه خوشحالم کنید!
* فکرش رو هم نمیکردم که یکی از بهترین گروههای هکر دنیا، ایرانی باشه. واقعاً آفرین. مصاحبه خیلی جالبی بود که توی صفحه «زندگی سلام» چاپ کرده بودین.
خشایار، مشهد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.