تعداد بازدید : 12
گام به گام تا تغییر
از امروز دست کم بین نیم تا یک ساعت از وقتم را در شبانه روز به مطالعه اختصاص می دهم. گرانی کتاب را بهانه نمی کنم. هم می توانم عضو کتابخانه شوم و هم از فضای مجازی استفاده کنم. در صورت امکان ساعت خاص و ثابتی را در نظر می گیرم و اگر واقعا در طول روز این زمان ثابت وجود ندارد، شب ها و پس از اتمام کارهایم، پیش از خواب چند صفحه مطالعه را جدی می گیرم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چند دقیقه کارهای تان را متوقف کنید و این مطلب را بخوانید
تعداد بازدید : 79
آشنایی بامسیرهای معنـــــــــادار زندگی
غلامرضا میناخانی، روان شناس بالینی- در داستان ها آمده است که «گروهی نادان در فضای باز آجر جابه جا می کردند. کار همیشگی شان همین بوده که همه آجرها را در یک گوشه از زمین روی هم بچینند و به محض تمام شدن، شروع می کردند به بردن آن ها به گوشه دیگر زمین. هر روز سال، آن ها مشغول همین کار بوده اند.
یک روز یکی از آن ها درست در «نقطه عطف» زندگی اش می ایستد و از خود می پرسد چه کار دارد می کند و در شگفت می ماند که هدف از جابه جایی آجرها چیست و از آن لحظه به بعد دیگر مانند گذشته از کار خود راضی نیست.» احتمالا همه ما در لحظه هایی از زندگی مان با چنین موقعیت هایی روبه رو شده ایم. لحظه ها یا روزهایی که به فکر فرو رفته ایم که در حال چه کاری هستیم.
گاهی اوقات به خودمان می آییم و متوجه می شویم که زندگی مان روند ثابت و تکراری دارد و اصلا هم نمی دانیم از کجا شروع کردیم به این طور زندگی کردن. واکنش آدم ها به این نقطه عطف، اهمیت دارد. بعضی ها به مدل تکراری «بودن»شان ادامه می دهند. تغییر کردن برای آن ها دشوار است.
آن ها ترجیح می دهند همان طور که همیشه زندگی کرده اند و همان طوری که «بلد» هستند، زندگی کنند و میل ندارند شکل تازه ای را یاد بگیرند. جواب آن ها به این لحظه های حساس زندگی شان منفعلانه است. رهایش می کنند. «وا» می دهند. اما برخی دیگر واکنش های متفاوتی به این ماجرا و به این لحظات دارند. آن ها احتمالا با خود می اندیشند که چگونه چنین «بحران»هایی را تبدیل به «فرصتی» برای اندیشیدن کنند. این دسته درست همان هایی هستند که «ققنوس»وار از آتشی که می توانست آن ها را تبدیل به خاکستر کند، بیرون می آیند.
تمام این مقدمه را گفتم تا به این جا برسم که معنایی که آدم ها برای زندگی شان در نظر می گیرند، مدلی که آن ها برای حال و آینده خود در نظر می گیرند، خیلی به این بستگی دارد که با خودشان چگونه کنار آمده باشند. خیلی از آدم ها برای زندگی شان اهدافی دارند که اگر قرار باشد درست بررسی شود، متوجه می شویم که با معناداری زندگی کیلومترها فاصله دارد. معناداری زندگی «خودانگیختگی» می خواهد، «احساس عاملیت و فاعل» بودن می خواهد، معناداری برای هر فردی «منحصر به فرد» است، بنابراین احتمالا نمی توانیم یک معنا را برای عده زیادی از آدم ها در نظر بگیریم. معنای زندگی آدم ها ارتباط مستقیمی با مسیری دارد که آن ها برای زندگی شان انتخاب می کنند. گاهی، وقتی از آن ها درباره «چرایی» زندگی شان می پرسی، جواب های دم دستی و رایجی می دهند که من فکر می کنم اصلا به آن فکر نکرده اند، در آن «غور» نکرده اند بلکه صرفا همان طوری زندگی می کنند که احتمالا کلیشه های رایج اجتماعی از آن ها می خواهد. مسیری که آدم ها برای زندگی شان انتخاب می کنند، دقیقاً نشان می دهد که زندگی آن ها معنادار است یا نه؟ زندگی آن ها سالم است یا نه؟ زندگی آنها در راستای همانی است که باید باشد، یا همانی است که اجتماع، خانواده یا ویژگی های روانشناختی اش به آن ها گفته است؟ ترجیح می دهم این مسیرها را به 3 دسته تقسیم کنم.
مسیر خانواده و اجتماع
آن هایی که این مسیر را انتخاب می کنند، هدف هایشان، ایده آل هایشان، آرزوهایشان و به طور کلی تمام آن چیزی که از زندگی می خواهند، شباهت عجیب و غریبی به آن چیزی دارد که خانواده و جامعه از آن ها خواسته اند. والدین آرزو داشته اند که فرزندشان در همان رشته ای که آن ها دوست داشته اند، تحصیل کند و تحصیل می کند. با دختر (یا پسری) ازدواج می کند که باب طبع والدینش است، طوری زندگی می کند که فامیل هایش می پسندند، همان طوری زندگی می کند که اجتماع از او می خواهد. «آرزوی او، آرزوی دیگری است». در این دسته، «خودانگیختگی» در پایین ترین سطح است. با وجودی که احتمالا فرد فکر می کند خودش این مسیر را انتخاب کرده، با وجودی که شاید فکر کند از آن چیزی که هست لذت می برد، ولی به احتمال زیاد در دنیای درونش اتفاق دیگری در حال رخ دادن است. او مسیرش را انتخاب نکرده بلکه خود را راضی کرده است به شرایطی که در آن هست. برای همین لذت نمی برد از آن چیزی که هست.
مسیر پاتولوژیک
در این مسیر، فرد به دنبال آن چیزی می رود که «آسیب های روانی»اش از او می خواهند؛ برای مثال فردی که احساس گناه بالایی دارد، با دیگران به گونه ای رفتار می کند که کمتر دچار این احساس گناه شود، ولی افسوس که این احساس همیشه هست و ادامه دارد یا مثلا فردی که یک نقص عمیق در دنیای درونش احساس می کند، آن طوری رفتار می کند، ارتباط برقرار می کند و به دنبال شغل و رشته ای می رود که آن نقص مذکور را پوشش دهد؛ مثلا فرض کنید کسی که احساس های «نقص و شرم» بالایی تجربه می کند، مکانیزم های دفاعی اتخاذ می کند که آن نقص و شرم را کامل بپوشاند؛ مثلا با «واکنش وارونه» به این احساس نقص، برای خود اعتماد به نفس غیرواقعی درست کند، طوری که آدم ها احساس کنند که با یک خودشیفته طرف هستند. خودشیفته ها به واقع از یک نقص عمیق روانی، از یک دنیای توخالی برخوردار هستند. به واقع او را پاتولوژی هایش به پیش می برند، چه در شغلش، چه در روابطش، چه در فرزندپروری اش و به طور کلی در موقعیت های مختلف زندگی اش. یا مثلا فردی که خود از هم گسیختگی دارد، تمام تلاشش را می کند تا آن فردی را که در ارتباط با او است به هر شکل نگه دارد، حتی اگر رابطه آن قدر پرتنش شده باشد که حال هر دو را بد می کند.
* مسیر شدن
این مسیر به واقع همان مسیری است که «دونالد وینی کات» روانکاو و پزشک بریتانیایی آن را مسیر «Going on Being» می نامد. این مسیر همانی است که فرد به دنیا آمده است تا باشد.
مسیر شدن، مسیری است که کاملاً خودانگیخته است، اصالت دارد، خود فرد انتخابش کرده و «آرزویی» است که «هیجان» پشت آن، اصیل و واقعی است. کمتر کسی است که چنین مسیری را دنبال کند. به واقع بودن در این مسیر، نیاز به حداقلی از سلامت روانشناختی دارد. آن هایی که در این مسیر هستند، از «مسیرهای خانوادگی و اجتماعی» و «مسیر پاتولوژیک» زندگی شان آگاه هستند و با آگاهی از این مسیر، به سمت آن چیزی می روند که به دنیا آمده اند تا همان باشند. به واقع آنها در «آن» زندگی شان، درست در جایی که آتش اندیشیدن به معنای زندگی تمام وجودشان را در خود گرفته، سربلند بیرون می آیند، روش های معمول و تکراری «بودن» در زندگی را رها می کنند و شیوه های تازه ای را برمی گزینند، شیوه هایی که «مسئولانه» است و «انتخاب»های اصیل پشت آن است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ضربدر قرمز
تعداد بازدید : 73
عشق کافی است
نیره حسینی- از این هفته به معرفی تفکرات اشتباه و خطاهای شناختی در زمینه ازدواج می پردازیم. باورها، تفکرات و شناخت های اشتباه بسیار رایج که گاهی چندین مورد از آن ها در ذهن و باور فرد ته نشین شده است. برای پیشگیری از ازدواج ناموفق که هم جوانی شما را آشفته می کند و هم آسیب ها و خسارت های روانی و مادی در بر دارد، شناخت این تفکرات بسیار ضروری است.
«عشق، کافی است.» بسیاری از جوانان گمان می کنند برای آغاز یک زندگی مشترک ایده آل و خوب و تداوم ارتباط عمیق و دلپذیر با همسر همین که به طرف مقابل احساس عشق و علاقه شدیدی دارند، کافی است و این آتش عشق همه چیز را تضمین می کند. آن ها حق دارند زیرا عشق نیرویی عظیم و فراگیر است، به انسان توانایی می بخشد تا بر موانع غلبه کند، با تمام وجود با فرد مورد علاقه همراهی کند، برای او از خودگذشتگی کند، خطاهایش را ببخشد، نسبت به اشتباهاتش چشم پوشی کند و بسیاری از اتفاق های خوب دیگر که زندگی و دنیا را در چشم فرد بسیار زیبا و دل انگیز می کند؛ تنها یک نکته در این بین نهفته است: این عشق فروزان و آتشین، تنها یک هیجان است که پس از مدتی فروکش می کند، از آن به بعد چشم ها و گوش های بسته باز می شوند، ضعف ها، کاستی ها و عیب های طرف مقابل به چشم می آیند و تفاوت ها بیش از آن چه فکر می کردیم، خودش را نشان می دهد، تازه به خود می گوییم: «این فرد به کسی که من برای زندگی مشترک می خواستم، هیچ شباهتی ندارد.» این زمان بسیار زمان سخت و رنج آوری است و از همین جاست که سازهای ناکوک به صدا درمی آید. اختلاف ها آغاز می شود، به دل گرفتن ها زیاد می شود، غرزدن ها، فاصله گرفتن ها، گیر دادن ها، ایرادگرفتن ها، نامهربانی ها و... حالا به قلب مان مراجعه می کنیم، خبری از آن احساسات فروزان نیست، هیچ حس و حالی برای دویدن و خود را به آب و آتش زدن برای طرف مقابل نیست. فکر نمی کردیم کار به این جا بکشد. واقعیت آن است که ما نمی دانستیم، عشق برای زندگی مشترک کافی نیست؛ زیرا عشق، هیجان است نه یک شناخت، انتخاب و عملکرد منطقی. ازدواج، آغاز یک فصل مهم از زندگی است و قرار است با فردی که کاملا متفاوت و خارج از دایره های فکری، فرهنگی، شناختی و احساسی ماست، تمام لحظه لحظه باقی زندگی را سپری کنیم. در زندگی مشترک مانند دیگر دوره های زندگی عقل و احساس حضور دارند؛ پس انتخاب و آغاز آن هم باید بر پایه هر دوی آن ها باشد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چاردیواری
تعداد بازدید : 85
کودک را به تکریم بزرگ باید کرد
رهگذر- زندگی به سبک رضوی بهشت آفرین است یعنی هم زندگی همین جهان را عطر بهشت می زند و هم ادامه این زندگی را با بهشت جاوید در آن دنیا گره می زند. چاردیواری که بر اساس هندسه رضوی شکل بگیرد به جامعه هم جانی تازه خواهد بخشید. در این باره چند شماره ای با هم سخن گفتیم و امروز کلام به «فرزند» می رسد که قرار است در خانواده پرورش پیدا کند و به مرد یا زنی برای فردا تبدیل شود که خود محور یک زندگی تازه باشد.
امام رضا (ع) به تربیت فرزند از همان ابتدا تاکید دارند از اذان و اقامه ای که در گوش نوزاد خوانده می شود تا نامی که باید برایش انتخاب شود تا نقشه راهی که باید از نوزاد مرد یا بانویی در تراز اسلامی بپرورد.
امام رضا (ع) ، فرمود: «هنگام تولد فرزند در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویید.» امام(ع)، تکریم را راه کبیر سازی و اکبر سازی می دانند لذا چنان با فرزند خردسال خویش رفتار می کنند تا درسی باشد برای همه خانواده ها که راه درست تربیت فرزند را فرا گیرند. چه انسان های بزرگ هستند که کارهای بزرگ انجام می دهند و از کوچک جز کوچکی نزاید و از بزرگ نیز جز بزرگی نمی توان انتظار داشت پس باید برای بزرگ سازی شخصیت فرزند اهتمام ورزید. چه احترام خواهی، احساسی انسانی است که کودک و جوان و بزرگ به آن توجه دارند و بى شک هر انسانى در هر مقطع سنى، با توجه به برداشتى که از ارزش و منزلت خویش دارد، براى خود احترام و شخصیت قائل است. هر انسانى خود را دوست دارد و دوست دارد که مورد احترام دیگران واقع شود.
کودک و نوجوان براى خود احترام قائل است. بدین جهت رفتار احترام آمیز والدین و مربیان نقش مؤثرى در تربیت و رشد او دارد. امام رضا(ع) براى حضرت جواد(ع) احترام بسیار قائل بودند و از این شیوه مؤثر در تربیت فرزند بسیار بهره مى بردند. محمد بن ابى عباد، مىگوید: حضرت رضا(ع) همواره از فرزند بزرگوارش محمد، با کنیه [که نزد عرب علامت بزرگداشت و احترام است] نام مى برد و مى فرمود: ابوجعفر به من چنین نوشت و من به ابوجعفر چنین نوشتم. با آن که امام جواد(ع) در مدینه به سر مى برد و به لحاظ شناسنامه ای، کودکى بیش نبود، حضرترضا(ع) وى را بسیار احترام مىکرد و نامه هایى که از حضرت جواد (ع) به وى مى رسید،با کمال بلاغت و نیکویى پاسخ مىداد. این نیز درسی است که باید فراگیریم و به یاد داشته باشیم، فردی که از کودکی تکریم شود در بزرگی هم حرمت کرامت را نگه خواهد داشت و آحادی چنین، جامعه کریمان را خواهند ساخت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مشاوره زوج
تعداد بازدید : 128
چه کار کنم شوهرم به من توجه کند؟
نویسنده : نسیم احمدی، روان شناس بالینی
7 سال است ازدواج کرده ام و یک دختر 3 ساله دارم. همسرم آن قدر که به مادرش علاقه دارد و به او احترام می گذارد هیچ توجهی به ما نمی کند. لطفا راهنمایی کنید، چه کار کنم که شوهرم به ما و زندگی اش توجه کند؟
مخاطب گرامی! یکی از مهم ترین نکات درباره ابراز محبت و دریافت آن، تفاوت های زوجین است. در بسیاری از موارد یکی از زوجین به شیوه و روشی محبت می کند که خودش دوست دارد به همان شیوه محبت دریافت کند. مثلا خانمی انجام کارهای خانه یا کدبانو بودن را محبت می داند در حالی که همسرش نیازمند محبت کلامی او ست یا مردی بیشتر کار کردن را اقدامی محبت آمیز به همسرش می داند اما همسر وی نیازمند گفت و گوی محبت آمیز یا دریافت دیگر انواع محبت از جانب او است.
راه دریافت محبت خود را مشخص کنید : قدم اول برای رفع چنین نقیصه ای این است که زوجین راه دریافت محبت خود را مشخص کنند؛ یعنی به صراحت و بدون پرده پوشی بیان کنند که به کدام نوع توجه و دریافت محبت نیاز دارند و ترجیح می دهند چگونه نیاز به محبت شان برآورده شود که البته لازمه آن خودآگاهی زوجین است. بسیاری از زوجینی که یکدیگر را دوست دارند در مواقع زیادی از نیاز هم بی خبر هستند.
مهر طلبی همسرتان را بشناسید : قدم دوم مشخص کردن میزان مهرطلبی زوجین است. میزان مهرطلبی و نوازش جویی افراد متفاوت و بسیار محتمل است که زوجین به یک میزان مهرطلب نباشند. افراد مهرطلب معمولا در صورت دریافت نکردن محبت مورد نیاز، احساس ناامنی می کنند و در برخی موارد دچار سوءظن و بدگمانی می شوند. چاره این مسئله نیز همان بیان و شفاف سازی است.
از روش های متنوع کمک بگیرید : قدم سوم استفاده از روش های متنوع در ابراز محبت است. توصیه می شود زوجین خلاقیت به خرج دهند و ابراز محبت را به شکل های متنوعی انجام دهند. روش هایی همچون نوشتن نامه، ارسال پیامک، یادداشت گذاشتن روی اشیای منزل و اتاق خواب، ارسال ایمیل و . . . می تواند نیاز به دریافت محبت را به خوبی پاسخ دهد.
قدردان محبت همسرتان باشید: قدم چهارم قدردانی و تشکر از محبت و توجه همسر است. یکی از راه های شکل دادن رفتار اطرافیان مان قدردانی و تشکر از رفتارهای مثبت آن ها (هرچند که مقدار آن کم باشد) است. با این روش همسر شما کم کم متوجه می شود کدام یک از رفتارهایش چنین پاسخ مثبتی ایجاد می کند و آن رفتار را افزایش خواهد داد.
یک طرفه به میدان محبت نروید: قدم پنجم که مکمل قدم قبل است خودداری از مهرورزی یک جانبه و یک سویه است. معمولا این تصور اشتباه وجود دارد که «من محبت می کنم تا همسرم تغییر کند» یا «عشق من بالاخره او را عوض می کند». این باور نادرست است. محبت یک سویه و همیشگی کم کم نادیده گرفته می شود چرا که خاصیت سیستم روانی انسان این است که محرک های یکنواخت و تکراری را نادیده می گیرد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مشاوره فردی
تعداد بازدید : 139
یا حس افسردگی دارید یا اهمال کار هستید!
نویسنده : راهله فارسی؛ مشاور
جوانی ۲۱ ساله هستم. در وجود خود احساس ناخوشایند و ناامیدی زیادی دارم و وقتی میخواهم کاری را انجام دهم، احساس میکنم توانایی انجام آن را ندارم. لطفاً راهنماییام کنید.
سلام دوست گرامی، با توجه به پیامک شما ، این گونه احساس میکنم که شما یا دچار حس افسردگی شدهاید یا اهمال کاری میکنید. به همین دلیل در ادامه به تشریح این دو مسئله میپردازیم.
افسردگی: افسردگی دارای علایم مختلفی است که شایعترین آن عبارت است از: ناتوانی در تمرکز حواس و تصمیم گیری، بی توجهی و بیعلاقگی به موضوعات اطراف، بدبینی، احساس بیارزش بودن، بی هدف بودن، اختلالات خواب و بی اشتهایی. از آن جا که اصولاً افسردگی خود به خود رفع نمیشود، اگر با توجه به علایمی که بیان شد، احساس افسردگی میکنید بهتر است این سه کار را برای مبارزه با آن انجام دهید.
1. ورزش کنید: هر روز 15 تا 30 دقیقه پیاده روی کنید، بدوید یا دوچرخه سواری کنید. البته افرادی که افسردگی دارند، معمولاً زیاد به انجام فعالیت علاقهای ندارند؛ این در حالی است که فعالیت ورزشی در بهبود افسردگی نقش بسیار موثری دارد.
2. با تغذیه خوب به خودتان برسید: افسردگی بر اشتها هم اثر میگذارد. این اختلال در افراد مختلف متفاوت است و برخی اصلاً دوست ندارند چیزی بخورند و بالعکس بعضیها زیادی غذا میخورند.
3. نیمه پرلیوان را ببینید: افسردگی بر افکار فرد نیز اثر میگذارد و باعث میشود که همه چیز منفی، ناامیدکننده و تیره و تار به نظر برسد. اگر افسردگی باعث شده است که فقط چیزهای منفی را ببینید، تلاش کنید چیزهای خوب و مثبت زندگی را جایگزین آنها کنید.
اهمالکاری : ممکن است به تعویق انداختن کارها در حالی که میل به انجامشان دارید، باعث شود که فکر کنید، توانایی انجام آن کارها را ندارید و به همین دلیل به طفره رفتن و تعلل ورزیدن گرایش پیدا کنید. این روال مسامحه کاری از جنبههای خسته کننده زندگی است و از موانع اساسی بر سر راه موفقیت افراد به شمار میرود. اهمال کاری به احساس بیکفایتی، گناه، افسردگی، استرس، قرار گرفتن در شرایط بحرانی و آزار دیگران به دلیل انجام ندادن تعهدات منجر میشود. علایم اهمال کاری عبارت است از: طولانی کردن ساعات استراحت، بیاهمیت شمردن تأثیر اجرای تکلیف بر زندگی، برآورد نادرست از دشواری تکلیف (بیش از حد دشوار یا آسان شمردن تکلیف)، فکر کردن درباره مشکل بدون اقدام خاصی، غرق شدن در خیالبافی، احساس ناتوانی و درماندگی در برابر کارهای روزانه، بیحوصلگی، وقتکشی و اتلاف وقت مانند رفت و آمدها و گفت و گوهای بیهدف، اولویت دادن به کارهای لذتبخش به جای کار سخت، گوش به زنگی برای دست از کار کشیدن یا شروع نکردن، جایگزین کردن امر مهم به جای امر مهمتر (مثل تمیز کردن اتاق به جای انجام تکالیف درسی)، تمرکز افراطی و گیر کردن در بخش کوچکی از تکلیف به جای انجام کامل آن و در نهایت انتقاد از خود با برچسبهایی مانند تنبل، ناامید و بعد توجیه آن؛ مانند اینکه بگویید: خیلی تنبلم اما دست خودم نیست، نمیتوانم تغییر کنم. ما در ادامه به بیان روشهای مقابله با این موضوع خواهیم پرداخت.
راهکارهای مقابله با اهمالکاری
1- مشخص کنید که دقیقاً در چه زمان و چگونه اهمالکاری میکنید.
2- به جای کمالگرایی، خود را به عنوان فردی دارای نقاط قوت و ضعف و تواناییهای محدود بپذیرید. این باور نادرست که «باید تکلیف را عالی و بدون نقص انجام دهم» موجب میشود که هرگز اقدام به اجرای آن نکنید.
3- به جای این که فکر کنید باید کل تکلیف را انجام دهید، فکر «باید شروع کنم» را جایگزین فکر «باید تمامش کنم» کنید.
4- افراد اهمالکار تصور میکنند که افراد موفق همیشه احساس اطمینان و اعتماد به نفس دارند و به راحتی به اهداف خود میرسند. در حالیکه تنها تفاوت در این است که افراد موفق موانع را میپذیرند و در برابر مشکلات میایستند، اما افراد اهمالکار از موانع اجتناب میکنند.
5- مدیریت زمان را بیاموزید. نداشتن برنامه زمانی میتواند دلیلی برای اهمالکاری باشد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 81
پیامک های شما
دوستان عزیز!
برای آن که مشاوران و روانشناسان بتوانند پاسخهای مؤثرتری به سوالات و پیامکهای شما بدهند، نیاز به اطلاعات بیشتری داریم؛ بنابراین همراه با درج سوالات خود « سن، میزان تحصیلات، شغل، سطح اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود و خانواده» (همین اطلاعات را درباره فرد مقابل خود) بنویسید.لطفا ابتدای پیامک خود کلمه «مشاوره» را بنویسید.
مخاطبان گرامی، پیامک های شما رسید و در نوبت پاسخگویی مشاوران است:
* جوانی بیست و یک ساله و اهل روستا هستم. یک سال است که خدمتم را تمام کرده ام...
*پسری 20ساله و سرباز هستم با مدرک تحصیلی دیپلم. به دختر خاله ام علاقه مند شده ام که دو سال از من بزرگ تر است...
*آقایی 27 ساله هستم. به دختری ۱۴ساله علاقه مند شده ام؛ ولی...
*پسری 30ساله هستم با تحصیلات دیپلم و شغل آزاد و از نظر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی متوسط. با دختری در همسایگی محل کارم آشنا شده ام ...
* پسری21 ساله هستم. خیلی احساس تنهایی می کنم و غمگینم. بعضی وقت ها که به یاد گذشته می افتم...
*خانمی 32 ساله هستم. 4 سال پیش همسرم فوت کرد بعد از یک سال به اصرار یکی از بستگان همسرم، با او ازدواج کردم در صورتی که...
*وقتی باشوهرم حرف می زنم بی جهت از خانواده اش تعریف و تمجید می کند و...
*37 ساله هستم. یک سال است که بیکارم تا قبل از آن در یک شرکت تجاری بین المللی، کارمند با درآمد عالی بودم؛ ولی...
* پسری 19 ساله هستم. به دختری علاقه مند شده ام؛ ولی...
* من 27 سال دارم. یک دختر 7 ساله دارم. از وضع مالی مان راضی هستم ولی ...
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.